رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی
بسم الله الرحمن الرحیم
راه مقابله با جنگ نرم دشمن وابزارهای همچون ماهواره و رسانه های تبلیغاتی دشمن فقط و فقط تحلیل و روشنگری هدف های شوم این ابزار هاست .
ما باید از این ابزار های ارتباطی به نحو احسن استفاده کنیم برای ترویج دین مبین اسلام در سرتاسر جهان که وبلاگ یکی از این ابزار می باشد که میتوان به راحتی حرف اسلام را نشر داد .
هرکس در هرجایگاهی که هست رسالتی دارد که باید به آن رسالت عمل کند .
امام خامنه ای :
ای سید و مولای ما پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه اسلام تا آخرین نفس ایستاده ایم...

پیام های کوتاه
Weekly Saying
" And those who annoy the believing men and the believing women undeservedly, they indeed bear the guilt of slander and manifest sin."
(The Holy Quran, 33:58)

Cartoons new

terrorISM and zionISM

No war on Syria

Boycott Israel Campaign

Boycott Israel Campaign

authors
recent comments

شلمچه

مقدمه

در کشاکش دنیایی نامتقارن و در عرصه‌ی تقابل شدید خوبی‌ها و بدی‌ها و در عصر هجوم ناملایمات، تقدیر الهی است که ملموس و محسوس می‌شود. اینجاست که ایمانت به امیدت، آرزو می‌بخشد و دلت را در آسمانی به امانت می‌برد که گویند بسی به این خاک نزدیک است که این خاک است که به آسمان قرب دارد. خاک اینجا به خود می‌بالد که خاک نیست... خاک و خون است. اینجاست که آسمانی شدن تحقق می‌یابد و اینجاست که فلسفه‌ی شهادت را نه از راه عقل، بلکه از طریق دل می‌شود فهمید و به خود شهامت شناخت شهادت را داد و اینجاست شلمچه... .

دعوت

نظم و نظام کائنات با حکمتی پیچیده و وسیع، آن‌چنان چیده شده است که مخیله‌ی هیچ موجودی نمی‌تواند ادعای فهم آن را داشته باشد. چندی پیش به مدد همین حکمت بود که به سرزمینی دعوت شدم که اثری بس شگرف بر زندگی‌ من داشت. تجربه‌ای که واقعی نبود؛ بلکه بیشتر شبیه یک رؤیا بود و رؤیاها هم که خیلی زود تمام می‌شوند.

بینشم از شلمچه صرفاً به دلیل حس و حال عجیبی بود که از غروبش به یادگار برده بودم. شلمچه برایم یادآور اشک‌های بی‌اختیاری بود که قومی را به زانو درمی‌آورد و دل‌هایشان را بی‌تاب می‌کرد و می‌فرستادشان تا دوباره برگردند. همین... هیچ چیزی نمی‌دانستم تا اینکه حکمت دعوت را متوجه شدم... .

لحظه‌‌ای را که گفتند به شلمچه می‌روی، فراموش نمی‌کنم. از پشت چشمانم خاطراتی به مرور گذشت که یادآور بوی خوش خاکی بود که افلاکیان را به وجد می‌آورد و ارضیان را سر به ساحت سجود می‌کشاند. لاجرم مهمان سجده‌ای شدم که سجاده‌ام را خاک شلمچه قرار داد و سفره‌ رزقم را بر پهنه‌ آسمان شلمچه گشود. توفیقی نصیبم گشت که دوباره بازگردم به میقات و محرم شوم به خون شهدا... .

قطار عشق

بلیط گرفتم، کوله‌بار سفر بستم، دست پدر و مادر بوسیدم و سرِ آخر سوار شدم بر قطار عشق که مقصودش حوالی معشوق بود. او نیز مأمور بود به رساندنم؛ قطار را می‌گویم، اسمش را گذاشته بودند 6 تخته‌ لوکس؛ ولی من دلداری‌اش دادم و نامیدمش «قطار عشق» تا همچنان با عشق، مهمانان خونین‌شهر را بدرقه کند. ولی انصافاً تأخیرش زیاد بود که به رویش نیاوردم. دیگر پیر شده و فرزند دیروز بود. ما نیز مراعاتش کردیم.

قطار حرکت کرد، نه... زمین و زمان بود که حرکت کردند و ردشان را از چشمانم می‌گذراندند. گذر شهر و مردم مفتخر به شهرنشینی را به نظاره نشستم و خشنود بودم از دل بریدن و چشم بریدن از دنیای سیمانی و داربست‌های آهنی... و امیدوار به تجردی خاک‌آلود.

خدای را شکر که ارتفاع برج‌ها و ساختمان‌های بلند شهرمان همچنان در منظر چشمانم پست و حقیر می‌نمود و صدای تبلیغاتشان برایم همان صدای دوره‌گردهایی بود که اجناس بی‌ارزششان را به التماس عرضه می‌کردند. دریغ از اینکه سرنوشت، مسیر زندگی‌ام را از وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها جدا کرده و تنها صدای شلمچه بود که به مشامم می‌رسید و مرا می‌خواند به دعوتی از جنس خاک.

خرمشهر

صبح چهارشنبه 10 اسفندماه بود که رسیدیم به انتها... . خرمشهر را می‌گویم که اگر مشامت قوی باشد هنوز هم بوی جنگ را از آن استشمام می‌کنی و می‌فهمی که غبار زمان بر این خاک چیره نشده است و این ماییم که سوار بر زمانیم و ره می‌گذرانیم.

این‌طور شد که قطار ماند و ما رفتیم... .

تا به اینجای سفر در خود و افکار خویش غلتان بودم و می‌اندیشیدم به سرآغاز و سرانجام، که ناگهان فریاد مسافرکش‌هایی که معلوم بود ساعت‌هاست انتظار ما را می‌کشند، بر صدای فکرم چنان غلبه یافت که فکر بیچاره دیگر نای تفکر نداشت. می‌آمدند طرفت و با لهجه‌ی عربی‌شان دعوتت می‌کردند به سوار شدن با حداقل کرایه. خلاصه... مزایده‌ای شده بود برای خودش. هر که کرایه کمتر می‌گرفت، برنده‌ی ماجرا بود... . ما که اهل سر و کله و چک و چونه زدن نبودیم، یکی را به سادگی همراه خویش کردیم و راهی شلمچه شدیم.15 کیلومتری را تا شلمچه راه داشتیم. راهی که تمام نگاهم را به خود جلب کرده بود و چشمانم را عازم تاریخ سرزمینی می‌کرد که پر از افتخار و آزادگی بود، سرزمینی پر از خاک و آفتاب که آسمانش از زیبایی آسمان شهرمان، زیباتر می‌نمود و نمک نیز چاشنی‌اش بود تا بیشتر به دل نشیند.

تشریفات اداری پیش‌تر از تشرف ما، شرف حضور یافته بودند! باید برای ماندن حکم می‌گرفتیم؛ حتی تاریخ بازگشت نیز در آن مشخص شده بود. این کار، هم نظم و انضباطی در ورود و خروج خدام جدید و قدیم ایجاد می‌کرد، هم دست خادم‌های سمج و فراری از شهر را برای بیشتر ماندن بسته بود. البته خادم‌هایی که خیلی خیلی خیلی اصرار ماندن داشتند، راه گریزی پیدا می‌کردند دیگر... یا راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت!

شلمچه میقات کربلاست

شلمچه منطقه‌ای در غرب خرمشهر و نزدیک‌ترین نقطه مرزی به شهر بصره و یکی از مهم‌ترین محورهای هجوم اولیه ارتش بعث عراق به ایران بوده است. پس از عملیات بیت المقدس که به بازپس‌گیری خرمشهر انجامید، این منطقه همچنان در دست ارتش عراق بود. ارتشی که در سال ۱۳۶۴ به دنبال مشاهده پیشروی‌های رزمندگان اسلام، به فکر ایجاد مانعی غیر قابل عبور برای نیروهای ما افتاد و پیرو تدابیر پدافندی خود بر شمال جزیره بوارین، آب زیادی را در زمینی به وسعت ۷۵ کیلومتر مربع، رها ساخت.1 در طول جنگ، شلمچه صحنه عملیات‌های بیت‌المقدس، رمضان، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸ و بیت‌المقدس ۷ بوده که در این میان، نبرد کربلای ۵ از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود.

عملیات کربلای ۵ را می‌توان سخت‌ترین عملیات دوران مقدس دفاع نام نهاد؛ به‌ طوری که در این عملیات مردان بزرگی از این منطقه معروج شدند و بال وصال یافتند. سرداران شهیدی چون حسین خرازی، یدالله کلهر، اسماعیل دقیقی و عبدالله میثمی از این قوم‌اند.

بنا به گفته راویان دفاع مقدس، در منطقه شلمچه پیکر و پلاک 47 شهید گمنام شناسایی شده بود که در قالب هشت پیکر در این منطقه دفن گردیدند و به دستور حضرت آقا، یادمان شهدای شلمچه توسط آستان قدس رضوی بنا شد تا هم زیارتگاهی شود برای مشتاقان و مسافران شلمچه و هم میقاتی شود در سفر کربلا.

و اما یادمان کربلای چهار که در غرب جاده خرمشهر ـ آبادان است، هنوز آثاری از جنگ را به آغوش دارد و کنج دنجی پر از غربت شده است برای آنان که می‌دانند اینجا چه‌ها گذشته است.

کربلای اینجا

امسال، یادمان نهر خین (یادبود شهدای عملیاتی کربلای 4)، برای اولین بار سازماندهی شده و آماده‌ پذیرایی از زائران بود. راستش را بخواهید، حرف از کربلای 4 که می‌شود، دستانم به رعشه می‌افتد و به قلم اجازه‌ نوشتار نمی‌دهد. شاید ترس است از تصور آن‌همه مظلومیت و غربت. می‌گویند... کربلای 4 لو رفت و سبب گشت تا هزاران فرشته‌ی زمینی، آسمانی شوند. خیلی‌ها موفقیت عظیم کربلای 5 را مربوط به جراحتی می‌دانند که غیرت رزمندگان را نشانه رفته بود.

شرایط دشوار پس از عملیات کربلای 4 ضرورت انجام عملیات دیگری را ایجاب می‌کرد که پیروزی در آن به واسطه‌ی اهمیت نظامی و شرایط سیاسی، حتمی باشد تا آثار نامطلوب عدم پیروزی در کربلای 4 را جبران کند. شلمچه ارزشمندترین منطقه موجود بود که دشمن در آن مستحکم‌ترین مواضع و موانع را داشت؛ به طوری که عبور از آنها غیر ممکن می‌نمود و با توجه به اصول نظامی و محاسباتی، ضریب موفقیت بسیار ناچیز بود و بالطبع تضمین پیروزی از سوی فرماندهان عملیات را غیر ممکن می‌ساخت؛ لیکن ضرورت غیر قابل انکار ادامه جنگ در آن موقعیت و لزوم تسریع در تصمیم‌گیری پس از عملیات کربلای 4 سبب گردید که انجام تکلیف و امید به نصرت الهی، انگیزه‌ای شود تا تمامی نیروهای خودی، اعم از رزمنده و فرمانده، برای عملیات بزرگ کربلای 5 آماده شوند. البته وجود استحکامات پیچیده و اِعمال تدابیر نظامی به روز در شلمچه، باعث می‌شد تا فرماندهان بعثی کمترین احتمال پیشروی نیروهای ایرانی را هم متصور نباشند.

شلمچه همچنان خواستنی است

حس عجیبی در شلمچه تداعی می‌شود؛ بس که غریب است زمین و زمانش. شنیده بودم که عملیات کربلای 5، موفقیتش را مدیون صداقت خونی بود که قلب‌های بزرگ مردان این مرز و بوم را به تپش می‌انداخت. مردانی که حرفشان، حرف بود نه برف! آنانی که باکشان از تانک‌های ناپاک هیچ نبود و جانشان بر فراز بالشان تقدیم «رب»شان بود. مردانی نه از جنس میز، بلکه از جنس خیز؛ خیز 3 ثانیه را می‌گویم که اگر بلد نباشی‌اش، عین این است که راه سینه‌ات را به خمپاره‌های بدقواره و ترکش‌های لاابالی‌شان نشان داده‌ای. اینجاست که میزی نمی‌بینی.

به چشم برهم‌زدنی رسیدیم منطقه. دیگر خادم شده بودیم و فارغ از دنیا، خویش را به دنبال عقبا می‌دیدیم. سعی‌مان به وسعت بخشیدن معرفت بود و امیدمان به پادرمیانی شهیدان و غفران الهی. شلمچه، همان شلمچه‌ی خودمان بود؛ فقط مقداری سر و رویش را پیرایش کرده بودند. در اولین نگاه چیزی به نظر نمی‌رسید؛ ولی بعدها که فعالیت‌های عمرانی رو به پایان رفت و همه چیز برای حضور زائران فراهم شد، تغییرات کاملاً محسوس شد و به چشم آمد.

فصل بندگی

اینجا دل کندن از دل رواجی فزون دارد و بازار دلبستگی‌هایش کساد است. شوخی‌ها و خنده‌هایشان، مهربانی‌ها و محبت‌هایشان، گریه‌های دسته‌جمعی و اشک‌های صادقانه و نماز شب‌های پنهانی و تقدم در سلام دادنشان، همه و همه... زیبایی‌هایشان را چشم‌نوازانه به رخ می‌کشید. الوهیت و نورانیت خاک شلمچه است، ریشه‌ی این وقایع عظیم انفسی که مدعی را سر به ساحت تواضع می‌کشاند و دعوتش می‌کند به عبودیت.

اذان اینجا دل را سوی یارآشنا می‌خواند و تکاپوی معنوی را بر قیل و قال زمان رُجحان می‌بخشد. نماز‌های شلمچه بوی ولایت و صدای متانت می‌دهد. گویی جماعت و اتحاد در نمازهایشان تعریفی مطلق شده است. به صلات که می‌ایستی، صدای «الله اکبر»هایی را می‌شنوی که نه برای حضور تو و نه برای ریا، بلکه برای حفظ حس اقتدا، مقتدا می‌شوند به امر الهی. پس لاجرم امام ِجماعتی گشته‌ای که غرق در حال و هوای خویشند و خواهان افضل فضیلت نمازند.

پی‌نوشت

1. به گفته‌ی راویان دفاع مقدس، مشاوران نظامی روسیه به عراقی‌ها چنین پیشنهادی را داده بودند.

نظرات  (۲)

۱۰ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۴۱ قلمداد ظهور
این محفل بوی یار میدهد...
۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۲۰ محـض رضـا علیه السّلام
با سلام،
و این بار با افتخارِ تمام در دایرکتوری بزرگ 12 گانه ، رونمایی شدیم؛

با افتخار، به شما "اهل قلم" درخواست تبادل لینک می دهیم.
لطفا درخواست ما را پذیرا باشید.

منتظرتون هستیم ...

                    السّلام و علیـک یا علـی بـن مـوسی بـن الـرّضـا علیـه السّـلام

                                 پایگاه جـامع محـض رضـا علیـه السّـلام
                                                                                http://MahzeReza.com

send comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی