کردستان بودیم، منطقه عملیاتی کربلای 10، زمین از برف سفید پوش شده بود و هوا سرد.
داخل چادر زندگی می کردیم و چادر ها برای در امان ماندن از دید دشمن (کوموله و دمکرات، عراقی ها، مزدوران محلی) در شکاف و دامنه های ارتفاعات زده شده بود، روی چادر ها چند لایه پلاستیک کشیده بودیم تا هم از گزند سرما در امان باشیم و هم آب باران و برف به داخل چادر نفوذ نکند، کف چادر هم چند لایه پلاسیتک کشیده بودیم تا هم پایمان یخ نزند و هم آب باران از زیر آن عبور کند، بعضی شب ها به خوبی عبور آب را زیر پا هامون احساس می کردیم. کار به جایی رسید که شیب داخل چادر رو به سمت وسط چادر درست کردیم طوری که یه جوی کوچک از وسط چادر می گذشت، چراغ والر رو روشن می کردیم و کنار جوی داخل چادر می نشستیم و دلمون رو روانه زاینده رود اصفهان می کردیم.