یاران روح الله
پیرمردی که زیر شکنجه بعثیها برای امام دعا میکرد
پیر و جوان به فرمان امامشان برای جهاد رفته بودند و تا آخرین قطره خونشان هم پای این عهدی که بسته بودند، ایستادند.
یاران روح الله
پیر و جوان به فرمان امامشان برای جهاد رفته بودند و تا آخرین قطره خونشان هم پای این عهدی که بسته بودند، ایستادند.
گفت وگو با محمد تیموری پیرامون خاطرات ورود و وداع امام خمینی
محمد تیموری، از رزمندگان دفاع مقدس و یکی از اهالی قدیمی محله جماران، که در جریان جزئیات ورود و وداع حضرت امام خمینی(س) درباره دلایل انتقال امام از دربند به جماران اظهار داشت: حضور حضرت امام در تهران، اول از مدرسه رفاه شروع شد و بعد به قم رفتند و مجددا به تهران بازگشتند و به دربند رفتند. با توجه به ورود امام به ایران که یک سال بیشتر از آن نمیگذشت و انقلاب که تازه اتفاق افتاده بود، برای ملاقات با امام اشتیاق عجیبی بین مردم وجود داشت. خصوصا اینکه همه در لحظه ورود امام، بهشت زهرا نبودند و او را از نزدیک ندیده بودند. امام هم در راس انقلاب قرار داشتند و مردم به نحو دیگری به امام نگاه میکردند
خاطره آیت الله بهجت از امام خمینی
اسرار سر به مهر سلوک امام خمینی
یکی از نکاتی که خیلی سر بسته آیت الله بهجت(ره) درباره امام خمینی (ره) مطرح کردند، این بود که فرمودند: اسراری از آقای خمینی میدانم که تا کنون نگفته ام و نخواهم گفت.
هر چند آیت الله بهجت، هیچگونه توضیحی درباره ی اسراری که از امام خمینی می دانستند، بیان نکردند، ولی از همین اشاره ی کوتاه ایشان، می توان فهمید که:
اولا : امام خمینی، نه یک سر، بلکه اسراری داشته که برخی از خواص از آنها مطلع بوده اند؛ ولی پرده برداری از آنها را مصلحت نمیدانسته و یا اجازه ی فاش کردن آنها را نداشته اند.
ثانیا : امام خمینی، درباره ی راز و رمز های سیر و سلوک معنوی خود آنقدر کتوم بوده که اسرار معنوی او، حتی پس از وفاتش و تا کنون فاش نشده، در صورتی که کرامات بسیاری از اولیای الهی ، لا اقل پس از وفات آنها معلوم گردیده است
این عده با نادیده گرفتن نحوه از دنیا رفتن سید شهیدان اهل قلم، ضمن استناد به حرفهای در گوشی و یا با جرح و سانسور سخنان افراد منتسب به ایشان، چنان مینمایانند که گویی وی اصلاً شهید نشده است، صدها نوشته در راستای
رسوا کردن غربزدگان سینما و مجیزگویان فرهنگ غربی ننوشته است و هرگز با شور عارفانه، عاشقانههای «روایت فتح» را نسروده است.
استناد مضحک این عده به دوران جوانی و تحصیل وی است اما نه تمام این دوران! آوینی از زمانی که عرفان اسلامی و آموزههای دین را سرمشق ادامه زندگی قرار میدهد، به زیر تیغ سانسورچیهای مثلاً روشنفکر میرود و تا زمانی که مینهای فکه وسیله پرواز وی بهسوی معبود و معشوق میشوند، این سانسور مجرمانه را ادامه میدهند.
در این بین عجیب نیست که سخنان و نوشتههای آوینی درباره ولایتفقیه، دموکراسی غربی، رسانههای ظاهراً آزاد غربی، تمدن و فرهنگ سکولار، هجمه سینمائیهای حامی هنر ضددینی به این شهید و بسیاری از موارد دیگر هم مشمول سانسور از سوی سانسورچیهای روشنفکرنما شود.
از سوی دیگر کم نیستند کسانی که نگرانی خود از فیلتر شدن سایتهای صدای آمریکا و بیبیسی را پنهان نمیکنند. بهانه این عده چیزی است که «جریان آزاد اطلاعات» نامیده میشود اما ظاهراً این گردش آزاد، ربطی با جلوگیری از پخش شبکههای
سیما در اروپا و آمریکا و کشورهای عربی ندارد. حذف شدن صفحه مبارزان بحرینی از فیسبوک یا حذف تویتهای جنبش والاستریت از توئیتر هم د رهمین راستا قرار میگیرد.
جذابترین بخش این قصه آنجاست که همین قلمبهدستان روشنفکرنما، دوست دارند آوینی را مال خود کنند! دلیل این جماعت هم بخشی از رفتارهای وی در جوانی است. عمل آنها اما بهقدری مضحک است که آدمی را به خنده وامیدارد.
آوینی کسی بود که پلههای سلوک و معرفت را از طریق جستجو پیمود و بدیهی است که در چنین راهی، ممکن است اعمالی صورت بگیرد که چندان فرقی با رفتار روشنفکرنمایان نداشته باشد اما وقتی فطرت خداجوی این شهید، وی را به عرصه انقلاب، هستسال دفاع مقدس، رسواسازی غربزدگان و دفاع از حریم ولی فقیه میآورد، فریاد بیمیآید که شخصیت آوینی را تکهتکه کردهاند. هیچ اهمیتی هم ندارد که وی در آغاز انقلاب، همه سرودهها و نوشتههایش را سوزاند تا دیگر برای نفس خویش، هیچ ننویسد و جداشدنش از نفس، وی را مغضوب آن جماعت کرد.
اما منطق حاکم بر این ادعاها چیست؟ آیا اگر ابنسینا، ملاصدرا، رازی و یا بقیه دانشمندان مسلمان، دورهای از عمر خویش را برای یاد گرفتن الفبا صرف کرده یا مدتی از زندگی خود را صرف خوابیدن کردهاند، ما نیز باید همه جنبههای زندگی آنها را بهعنوان آنچه «شخصیت» آنها نامیده میشود، سرمشق خویش قرار دهیم؟ بهراستی کدام عقل سلیم و انسان خردورزی با این استدلال پوچ، خام میشود؟
از سوی دیگر و همزمان با سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی، جملهای منتسب به شهید آوینی برای چندمین بار در فضای مجازی منتشر شده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
زمان: ۲۱ دى ۱۳۶۶/۲۰ جمادى الاول ۱۴۰۸
مکان: تهران، جماران
موضوع: ولایت مطلقه فقیه
مخاطب: خامنه اى، سید على (رئیس جمهور و امام جمعه تهران)
نامه آیت الله خامنهای به امام خمینی: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینى- مدظله العالى پس از عرض سلام و ارادت، مرقوم مبارک در پاسخ به معروضه اینجانب را استماع و زیارت کردم و از ارشادات آن حضرت که مانند همیشه ترسیم کننده خط روشن اسلام است متشکرم. نکته اى که بیان آن را لازم مى دانم آن است که بر مبناى فقهىِ حضرتعالى که اینجانب سالها پیش آن را از حضرتعالى آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشى کرده ام، موارد و احکام مرقوم در نامه حضرتعالى جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه هاى نماز جمعه چیزى است که در صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد. امید است سالهاى متمادى این ملت عزیز و فداکار و مسئولان آن و همه امت بزرگ اسلام از فکر بیدار و روشن و رهبرى بى بدیل جنابعالى بهرهمند گردند و خداوند عمر شریف شما را تا حضور ولى عصرارواحنا فداه مستدام بدارد.
سید على خامنه اى .
۶۶/۱۰/۲۱
نامه امام خمینی به آیتالله خامنهای:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقاى خامنه اى، رئیس محترم جمهورى اسلامى- دامت افاضاته مرقوم شریف جنابعالى واصل و موجب خرسندى گردید.
اینجانب که از سالهاى قبل از انقلاب با جنابعالى ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمداللَّه تعالى تاکنون باقى است، جنابعالى را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مى دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبدارى مى کنید، مى دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى مى دهید.
مع الأسف جمهورى اسلامى و سران محترم آن به جرم اسلام خواهى و بسط عدالت اسلامى در جهان مورد تاخت و تاز تبلیغاتى جهانخواران شده اند و مثلًا اگر بگویند آفتاب روشن است، فردا تبلیغات جهانى به شرح و تفصیل و توجیه و تحلیل پرداخته و جمهورى اسلامى و یاران آن را به طورى محکوم مى کنند و چون آشنا به فقه اسلامى و به ملت فداکار اسلام و ایمان راسخ آنان نیستند، بسیارى از اوقات تبلیغات آنان به نفع جمهورى اسلامى تمام مى شود.
و البته ما متوقع نیستیم که با قیامى که بر پایه اسلام عزیز نمودیم و «نه» به شرق و غرب و عمال آنان گفته ایم، آنان به ما و شماها و به ملت عزیز جان بر کف ما بارک اللَّه بگویند. و خوشبختانه اخیراً در همین موضوع حدود ولایت فقیه نویسندگان و گویندگان متعهد و آگاه به مسایل اسلامى، مسئله را در مجالس و روزنامه ها تا آنجا که دیدم مورد بحث قرار داده که من از تمامى آنان تشکر مى کنم و امید است ائمه محترم جمعه و بویژه امثال جنابعالى که در بیان مسائل دست توانا دارید، مسئله را تعقیب و در خطبه هاى نماز جمعه اذهان ناآگاهان را روشن و زبان دشمنان اسلام را قطع فرمایید.
و جنابعالى و ملت بزرگوار خواهند دید که در اطراف همین نامه چه شیطنتها و تحلیلها در رسانه هاى گروهى مخالفین اسلام و همدستان آنان خواهد صورت گرفت. در خاتمه سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند خواستار و امید است امثال جنابعالى در مقاصد عالیه خود پیروز و سربلند گردید. والسلام علیکم و رحمة اللَّه.
۲۱ دى ماه ۶۶
روح اللَّه الموسوى الخمینى
(صحیفه نور، ج ۲۰، ص۴۵۵و ۴۵۶)
درباره «غم بی تسلّی» ارتحال روح خدا خمینی چه میتوان گفت و شنید؟! اگر نبود کلام الهی که «محمد ـ صلواتالله و سلامه علیه ـ نیست جز پیامبر خدا، آیا اگر بمیرد یا کشته شود به جاهلیت پیشینیان خویش باز میگردید؟»، حق بود تن و جان به طوفان ناامیدی بسپاریم. اما کلام خدا دلداریمان میداد که این غمهای بزرگ، ابتلا و امتحان است برای آزمودن و ممتاز ساختن صابران و صادقان از منافقان متزلزل. ما ماندیم و داغی سنگین؛ «هیچکس نتوانست این جرعة درد را، خاموش فرو برد... مصیبت فقدان امام، به همان بزرگی امام بود و جز خدا و اولیایش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهای بزرگ بیتاب میشوند، آنجا که انسانهای بزرگ دست و پا گم میکنند، آنجا که صحنه از بیقراری میلیونها انسان پر است، کدام زبان و قلم است که بتواند نمایشگر و صحنهپرداز گردد... زمان، یگانه خود را از دست داد و زمین، گوهری یکدانه را در خود گرفت...».
(پیام رهبر انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال امام، 10 خرداد 1368)