رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی
بسم الله الرحمن الرحیم
راه مقابله با جنگ نرم دشمن وابزارهای همچون ماهواره و رسانه های تبلیغاتی دشمن فقط و فقط تحلیل و روشنگری هدف های شوم این ابزار هاست .
ما باید از این ابزار های ارتباطی به نحو احسن استفاده کنیم برای ترویج دین مبین اسلام در سرتاسر جهان که وبلاگ یکی از این ابزار می باشد که میتوان به راحتی حرف اسلام را نشر داد .
هرکس در هرجایگاهی که هست رسالتی دارد که باید به آن رسالت عمل کند .
امام خامنه ای :
ای سید و مولای ما پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه اسلام تا آخرین نفس ایستاده ایم...

پیام های کوتاه
Weekly Saying
" And those who annoy the believing men and the believing women undeservedly, they indeed bear the guilt of slander and manifest sin."
(The Holy Quran, 33:58)

Cartoons new

terrorISM and zionISM

No war on Syria

Boycott Israel Campaign

Boycott Israel Campaign

authors
recent comments

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید آوینی» ثبت شده است

خاطراتی از حضور رهبر در مراسم تشییع شهید آوینی
اوایل سال 66 پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت درباره‌ی برنامه‌ی روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامه‌ها تأکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسنده‌ی این برنامه کیست؟» شهید «مرتضی آوینی» کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود درباره‌ی او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم «سیدمرتضی». آقا فرمودند: «این متون شاهکار ادبی است و من آن‌قدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت می‌برم که قابل وصف نیست».

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۲۴
goalzahra

نرم افزار هنر ولایی مجموعه از مقالات سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی است که به همت حوزه هنری استان تهران و همکاری خبرگزاری فارس تهیه و تولید شده است.

در این برنامه تعدادی از مقالات سید مرتضی آوینی قرار داده شده تا کاربران بتوانند ضمن خواندن این مقالات از آنها چاپ هم بگیرند .

دانلود نرم افزار هنر ولایی

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۲
goalzahra

ساعت ۸:۳۰ صبح آقا زنگ زدند و پرسیدند شما نرفتید مراسم تشییع؟ گفتیم، داریم می‌رویم؛ فرمودند: مراسم تشییع در حوزه‌ هنری است؟ گفتیم: بله. فرمودند: من دلم گرفته، دلم غم دارد؛ می‌خواهم بیایم تشییع پیکر پاک شهید آوینی.

شهید سید مرتضی آوینی

به گزارش دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به بازنشر خاطراتی از حضور رهبر معظم انقلاب در مراسم تشییع شهید آوینی پرداخت که در ادامه می‌آید:

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۱۰
goalzahra

یکی از برادران «شهید سید مرتضی آوینی» دیربازی است که در آمریکا سکونت دارد. آنچه در ادامه می‌آید، خلاصه یکی از نامه‌های مرتضی به این برادر است.


نامه آوینی به برادرش در آمریکا

«برادر!

دلم می‌خواست امروز که ایران، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد (ص) و این نشانه‌ خدا بر زمین، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد (ص) فریاد برآورد که «و اعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمتکده‌ زمین بتوان نقبی به سوی نور زد که ابعاد آنچه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست، همان‌گونه که بر کوه سینا و ایمان آوردم.

و برادر! زمان گم شد و مکان و کویر بود و آنکه دعوت به حق می‌کرد محمد (ص) بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود. با همان عشقی که اباذر با محمد (ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد (ص) را.

۱ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۳۴
goalzahra
اولین شهید
شهیدِ اولین روز فروردین +تصاویر
روز چهارشنبه ، اول فروردین، على لباس کماندویى بر تن کرده بود، با همرزمان و فرماندهان خویش خداحافظى نمود و برای اجرای عملیات استشهادی علیه دشمن، عازم منطقه ی جنگی در جنوب شد .

علی منیف اشمر، به سال 1355 در کویت متولد شد. پدرش «مُنیف اشمر» از اهالی روستاى «العُدیسه» در جنوب لبنان بود که به قصد زندگى و اشتغال، در کویت سکونت داشت. 
علی، یازده - دوازده سال بیش‏تر نداشت به «کشافه المهدى (عج)»(جمعیت جوانان و نوجوانان فعال در مقاومت اسلامی) پیوست و نامش در گردانِ «ثامن الحجج (ع)» ثبت گردید. سیزده ساله بود که رسما به مقاومت اسلامی لبنان ملحق شد و علیه اشغالگران صهیونیست، سلاح به دست گرفت.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۰۵
goalzahra

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و  بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۳۴
goalzahra

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و  بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.




ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۱۵
goalzahra