عنوان : نشانی برای هشت سال بعد
مکان : فکه
گرمای هوا کمتر شده بود. تابستان سپری گشته و روزهای اول مهر ماه سال 72، خنکای صبحگاهی دلچسبی داشت. رفتیم اطراف ارتفاع 112 کار کنیم. روزهایی همین قسمت از فکه، چه صحنه های خون و آتشی در بهار سال 62 در عملیات والفجر یک به خود دیده است.
محلی که در حین عملیات از آن به عنوان اورژانس استفاده می شد، و بقایای چند سنگر و آمبولانس منهدم شده در اطرافش پراکنده بودند، در سمت چپ، جاده روبه رویمان قرار داشت. خسته شدیم. کانال اصلی را هرچه بیل زدیم چیزی پیدا نکردیم. جای تاول دستهایمان می سوخت. کانال نفر رویی نظرم را جلب کرد و رفتم طرفش. هرچه را که به زبان می آمد، زمزمه می کردم. در حالی که چشمانم داخل کانال را می کاوید، سلانه سلانه قدم می زدم و جلو می رفت. غالباً داخل این کانال های فرعی بعید به نظر می رسید که چیزی باشد. از دور چیری نظرم را جلب کرد. رفتم به سمتش. ظاهراً باید کلاهخودی قرار گرفته بر روی یک نبشی آهنی باشد. چیزی عجیبی به نظر نمی رسید. حتماً نیروهایی که قبلا اینجا تفحص می کرده اند، این کلاه را که پوسیدگی و رنگ و رو رفتگی اش نشان می داد متعلق به هشت - نه سال پیش است، پیدا کرده و بر روی نبشی قرار داده اند.