داخل معراجالشهدا نشستهایم .چند لحظه قبل صحنهای دیدم که دلم را آتش زده: سعی کردهاند حجم جنازهی شهدا به یک اندازه باشد، ولی آن گوشهی سمت راست را که نگاه کنی، یک شهید میبینی که از همه کوچکتر است؛ خیلی کوچکتر.
نمیدانم اگر جنازهی این شهید را شناسایی کنند، چه میشود. نمیدانم وقتی از دل آن تابوت بزرگ، جنازهای با این قامت را بیرون بیاورند، مادر پیرش چه میکند.
شهید! شاید تو همان کسی باشی که قبل از آخرین اعزام، مادرت صندلی زیر پایش گذاشت تا قرآن را بالای سرت بگیرد؟ میدانی اگر مادرت تو را با این قامت ببیند، چه میکند؟ مطمئن باش اینبار هم مثل آن موقعها قربان قد و بالایت میرود، اما ایندفعه با دیدن این صحنه، دلها میسوزند و اشکها میهمان چشمها میشوند.