رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی
بسم الله الرحمن الرحیم
راه مقابله با جنگ نرم دشمن وابزارهای همچون ماهواره و رسانه های تبلیغاتی دشمن فقط و فقط تحلیل و روشنگری هدف های شوم این ابزار هاست .
ما باید از این ابزار های ارتباطی به نحو احسن استفاده کنیم برای ترویج دین مبین اسلام در سرتاسر جهان که وبلاگ یکی از این ابزار می باشد که میتوان به راحتی حرف اسلام را نشر داد .
هرکس در هرجایگاهی که هست رسالتی دارد که باید به آن رسالت عمل کند .
امام خامنه ای :
ای سید و مولای ما پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه اسلام تا آخرین نفس ایستاده ایم...

پیام های کوتاه
Weekly Saying
" And those who annoy the believing men and the believing women undeservedly, they indeed bear the guilt of slander and manifest sin."
(The Holy Quran, 33:58)

Cartoons new

terrorISM and zionISM

No war on Syria

Boycott Israel Campaign

Boycott Israel Campaign

authors
recent comments
۰۹ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۴

نکند تشنه شهید شده‌ای!

داخل معراج‌الشهدا نشسته‌ایم .چند لحظه قبل صحنه‌ای دیدم که دلم را آتش زده: سعی کرده‌اند حجم جنازه‌ی شهدا به یک اندازه باشد، ولی آن گوشه‌ی سمت راست را که نگاه کنی، یک شهید می‌بینی که از همه کوچک‌تر است؛ خیلی کوچک‌تر.

نمی‌دانم اگر جنازه‌ی این شهید را شناسایی کنند، چه می‌شود. نمی‌دانم وقتی از دل آن تابوت بزرگ، جنازه‌ای با این قامت را بیرون بیاورند، مادر پیرش چه می‌کند.

شهید! شاید تو همان کسی باشی که قبل از آخرین اعزام، مادرت صندلی زیر پایش گذاشت تا قرآن را بالای سرت بگیرد؟ می‌دانی اگر مادرت تو را با این قامت ببیند، چه می‌کند؟ مطمئن باش این‌بار هم مثل آن موقع‌ها قربان قد و بالایت می‌رود، اما این‌دفعه با دیدن این صحنه، دل‌ها می‌سوزند و اشک‌ها میهمان چشم‌ها می‌شوند.

شاید پدرت همان کسی است که موقع آخرین خداحافظی، از شدت بیماری درون اتاق ماند و نتوانست تا دم در بدرقه‌ات کند؟ موقع رفتنت آن‌قدر مریض بود که حتی نتوانست چشم‌هایش را از هم باز کند. وقتی از اتاق بیرون می‌رفتی، به زور چشم‌هایش را باز کرد و فقط توانست پوتین‌های کهنه‌ات را ببیند و صدای خداحافظت را بشنود. نمی‌دانم زیر این پارچه‌ی سفید، تکه‌ای از آن پوتین کهنه باقی مانده؟ شاید پدرت از روی آن بشناسدت.

اصلا چرا ساکتی! چرا از آن هیاهوی شب عملیات نمی‌گویی؟ مگر تو از هم‌رزم‌های راویان اتوبوسمان نیستی؟ این‌ها را دیده‌ای؟ یک لحظه، یک جا بند نمی‌شوند.خب تو هم حرف بزن. تو که می‌دانی دلم تنگ توست. بیا و با من بگو قصه‌ی آخرین روز زمینی ات را. بیا و با دل تنگم بلند بلند حرف بزن.

می دانی! پدرت خیلی پیر شده.خمیده شده.هر روز غروب،بعد از نماز، در همان خانه‌ی قدیمی تان می‌نشیند و یکبار سرکوچه را نگاه می‌کند و یکبار ته کوچه را. می‌دانی چرا؟ آخر آن موقع که تو برای همیشه رفتی، او مریض بود و در رختخواب افتاده بود. نمی‌داند از کدام طرف رفته ای.

مدام نگاهش از این سوی کوچه به آن سو می‌چرخد.پیرمرد،نمی تواند زیاد سرش را بالا نگه دارد ولی همیشه سرش را بالا می‌گیرد و به بالا نگاه می‌کند.گردنش درد می‌گیرد ولی خسته نمی‌شود.می دانی چرا؟ می‌دانی چرا آنهمه درد را تحمل می‌کند ولی باز سرش را بالا نگه می‌دارد؟ آخر پسرش خیلی قدبلند بود. باید سرش را بالا بگیرد تا آن صورت را بالای آن قد بلند ببیند.

می دانی تا وقت خوردن قرص هایش برسد،همانطور دم در می‌نشیند؟ وقتی نمی‌آیی،با همان دستمال ابریشمی که برایش خریده بودی، اشک هایش را پاک می‌کند و به خانه می‌رود. در را نمی‌بندد؛می گوید: " شاید یوسفم بیاید و پشت در بماند."

می دانی مادرت همیشه، سر سفره، از هر چیز 3 تا می‌گذارد؟ سه تا بشقاب،سه تا لیوان... گفتم لیوان! راستی، موقع شهادتت آب خورده ای؟ می‌دانی!مادرت همیشه سرسفره لیوانت را پر از آب می‌کند.موقع جمع کردن سفره،بشقاب غذایت را در قابلمه خالی می‌کند تا هر وقت آمدی، برایت غذا باشد و گرسنه نمانی.می دانی با آب لیوانت چه می‌کند؟ آن را پای گلدان خالی می‌کند و به گل‌های آن می‌گوید: "پسر من آب نمی‌خورد... " و اشک از گوشه‌ی چشمانش بیرون می‌افتد.

راستی، چرا وقتی مادرت به لیوان پر از آبت نگاه می‌کند، اشک از چشمانش سرازیر می‌شود؟

نکند، نکند تشنه شهید شده‌ای! تشنه شهید شده‌ای؟

«معراج‌الشهدا – پادگان شهید محمودوند اهواز»خانم سمیه جاهد

نظرات  (۱)

۱۸ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۹ پایگاه مقاومت نجف اشرف
[گل][گل][گل][گل]  سلام   [گل][گل][گل][گل]


[گل][گل][گل][گل] بنده از سرزمین نخل و دریا یعنی شهر بوشهر صحبت می کنم.با داستانی 4 خطی از شهید زین الدین به روزم ضمنا نظرت در مورد این  داستان بگو.همچنین از مطالب خوب و پر محتوای وبت استفاده کردم   [گل][گل][گل][گل]

[گل][گل][گل][گل] اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیل الله [گل][گل][گل][گل]

send comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی