آخرین مکالمه قبل ازپرواز :
عراقیها خاکریزراگرفته اند
دارندتیرخلاص میزنند
بایدفرکانس بیسیم راعوض کنم
سلام مارابه امام برسانید
بگوییداز ما راضی باشد
هرکاری ازدستمان برآمدکردیم
آخرین مکالمه قبل ازپرواز :
عراقیها خاکریزراگرفته اند
دارندتیرخلاص میزنند
بایدفرکانس بیسیم راعوض کنم
سلام مارابه امام برسانید
بگوییداز ما راضی باشد
هرکاری ازدستمان برآمدکردیم
آنچه در ادامه میخوانید بازخوانی بخشی از خاطرات سپهبد علی صیاد شیرازی از عملیات آزادسازی خرمشهر در کتاب «ناگفتههای جنگ» نوشته احمد دهقان است که سوره مهر آن را منتشر کرده.
«فقط مانده بود خونینشهر. از شمال تا منطقة طلاییه جلو رفته بودیم و در کوشک به جاده زید حسینیه رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود. جاده اهواز به خونینشهر هم کاملاً باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند. در اینجا، نقص ما وضعیت دشمن در خونینشهر بود. بین خونینشهر و شلمچه، دشمن مثل یک غده سرطانی هنوز وجود داشت. یکی از حوادث مهمی که رخ داد و من سعی میکنم این حادثه را خوب تشریح کنم، مرحله آخر عملیات ماست.
از عقب جبهه گزارش میشد که مردم با اینکه میدانند حدود پنج هزار کیلومتر آزاد شده و حدود پنج هزار نفر هم اسیر گرفتهایم، و عمده استان خوزستان آزاد شده، مرتب تکرار میکنند: «خونینشهر چه شد؟» یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونینشهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونینشهر دست پیدا کنیم. میدانستیم اگر خونینشهر را نگیریم، دشمن همان طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرد، در محور ارتباطی خونینشهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت میکند و ما دیگر نمیتوانیم به این سادگی به این هدف برسیم. چندین شور عملیاتی با فرماندهان و اعضای ستادمان انجام دادیم. قرارگاه کربلا اداره کنندة منطقه بود. نتیجه که نگرفته بودیم هیچ، مطالبی که فرماندهان از وضع یگانهایشان میگفتند، نمایان میساخت که باید به سرعت نیروها را بازسازی کنیم. یعنی باید عملیات را متوقف میکردیم و میرفتیم بازسازی کنیم؛ چون توان و رمقی برای واحدها باقی نمانده بود. حتی یکی از فرماندهان ارتش میگفت: «ما آن قدر وضعمان خراب است که تفنگهایمان تیراندازی نمیکند. چون سربازها نرسیدهاند تفنگهایشان را پاک کنند.» چون با تنفگ ژ3 کار میکردند و تفنگ ژ3 نگهداری میخواهد. اگر بعد از تیراندازی و مقداری کار پاک نشود، گیر میکند.»
سیلی محکمی که حاج احمد به صورت کومله زد
چه مردهایی در جبهه غرب و شمال غرب کشور مقاومت کردند و هنوز قدمگاه این مردان مرد، شهادت بر حماسههایی میدهد که آفریدند و آرامش را به مردم منطقه بخشیدند. در سالروز دفع حملات تیپ 16 سپاه یکم عراق در محور مرزی مریوان ـ پنجوین توسط رزمندگان اسلام در سال 1360، «گمشدهای در افق» مقاومت «حاج احمد متوسلیان» در مقابل یک کومله را روایت میکند.
بعد از فتح مریوان، حاج احمد متوسلیان به اتفاق نیروهایش کار شناسایی و دستگیری افراد ضد انقلاب را در سطح شهر شروع کردند. در یکی از همان روزها که سوار بر جیپ داشتند از خیابان میگذشتند، حاج احمد با دست روی کتف راننده جیب زد و بدون اینکه به او نگاه کند پرسید: «این یارو کیه؟». همان طور که راننده از سرعت ماشین میکاست، به جایی که او اشاره کرده بود، نگاه انداخت.
وقتی افسر سبیلکلفت بعثی زن میشود
دوران اسارت در کنار همه سختی ها و مرارت های خود خاطرات شیرینی هم به دنبال داشت که به تمسخر گرفتن افسران عراقی توسط اسرا از جمله آن است. نمونه این خاطرات مطلب زیر میباشد:
عراقیها، مافوق خودشان را «سیدی» خطاب میکردند. ما را هم مجبور میکردند که «سیدی» خطابشان کنیم. اگر چه این کلمه در ارتش عراق معادل کلمه «قربان» در ارتش ماست، با این حال اسرا به دلیل معنای آن ـ آقای من ـ از گفتن این لفظ به عراقیها امتناع میکردند.
در یکی از روزهای اردیبهشت سال 1360 دکتر چمران برای دیدار با آقاسید و گروه فدائیان اسلام به مقر ما آمد. دکتر چمران تا آقا سید را دید، خواست دستهای او را ببوسد، اما سید مانع شد و ...
آن روز، آقاسید با دکتر چمران از هر دری سخن گفتند. آقاسید مجتبی انگار سنگ صبور خود را پیدا کرده و همین طور درد دل می کرد. به دکتر گفت: « خیلی ما را اذیت می کنند و چیزهایی رو که می خوایم و امکانات مورد نظرمون رو در اختیارمان نمی گذارند و کارشکنی می کنند. »
دکتر هم گفت: «من الان چند تا پست دارم، فرمانده ستاد مشترک هستم، نماینده امام در شورای عالی دفاع هستم، نماینده مجلس هستم؛ با این همه، فردا ممکنه بیان و منو بازخواست کنند که به چه عنوان بچه های مردم رو دور خودت جمع کردی و اونها را به کشتن دادی و می دهی؟ مهم اینه که در برخورد با این ناملایمات، مأیوس نشیم و روحیه معنوی مان را حفظ کنیم. تو اگر فکر کردی برای این جور مسائل پیش پا افتاده مادی در جبهه هستی، اشتباه فکر کردی.
او ادامه داد: وقتی هدف شهادت طلبی و سربلندی اسلام و قرآن است، تمام این سختی ها برایت سهل و آسان می شود.»
دکتر چمران ادامه داد: « مجتبی، اگر جندی شاپور دست من نبود، می اومدم تا تو فرمانده ام شوی. این را هم بدان مجتبی، اول من شهید می شم، بعد تو.»
همان هم شد و این کلام دکتر چمران به حقیقت پیوست.
منبع: \\\"آقا سید\\\" مجموعه خاطرات شهید سید مجتبی هاشمی، نشر شاهد 1391.
شاید اگر این ماجرا را از کس دیگری می شنیدم باور نمی کردم .حتی شاید مسخره می کردم.آنها را متهم به خرافه و...می کردم.اما با عنایت خدا و نظر لطف شهدای گمنام فرزند من دیگر هیچ مشکلی ندارد.......
به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام ، قرار بود در نزدیکی منزل ما پنج شهید گمنام را به خاک بسپارند. من، یکی از مخالفین دفن شهدا بودم! با اینکه به شهدا ارادت داشتم. اما حس می کردم منزل ما در کنار قبرستان قرار خواهد گرفت. درنتیجه ارزش مالی خود را از دست خواهد داد.
حاججعفر نظری میگوید: خیلی وقت بود که توی منطقه عملیات محرم مشغول تفحص شهدا بودم؛ دیگر عشایر منطقه هم من را میشناختند و اگر پیکر شهیدی را میدیدند، خبرم میکردند.
مادر شهید مفقودالاثر «حمیدرضا مهرایی» میگوید: تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا با پول توجیبیاش برای من پارچه چادری خرید؛ چادر را سر کردم و پاره شده اما آن را هنوز هم یادگاری نگه داشتهام.
آمرحوم قرنی، خدا رحمتش کند، اینجا بود به من گفت که مقابله بین، جنگ ما بین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم بود. با سه ساعت و نیم دستهای خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد. این غلبه، غلبه الهی بود، یعنی نظر خدا بود.
نچه می خوانید، دربرگیرنده اکثر دفعاتی است که بنیانگذار جمهوری اسلامی از شهید قرنی یادی کردند. همچنین گزید های از سخنان آن بزرگمرد در مذمت ترورهای ننگین گروه فرقان، به همراه پیام حضرت امام (ره) در مورد وقایع سنندج در اسفندماه 1357 ، سخنانی در جمع برخی فرماندهان ترابری ارتش و مواردی دیگر (که همه آ نها به نوعی ترسیم کننده فضای کشور، انقلاب نظام و ارتش در آن دوران نیز هستند) تقدیم حضورتان می شود.
ابراز تأسف حضرت امام از ترور سرلشکر قرنی یک روز پس از شهادت شهید قرنی؛ طی اطلاعیه ای که دفتر معظمٌ له منتشر کرد به خانواده معزز این شهید ابلاغ شد. متن اطلاعیه دفتر امام خمینی به این شرح است:
در غیاب مرحوم فردی
فراخوان ششمین جشنواره داستان انقلاب منتشر شد
فراخوان ششمین جشنواره داستان انقلاب از سوی مرکز محافل و جشنواره های حوزه هنری منتشر شد.
به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری این جشنواره رقابتی ادبی است که در دو بخش رمان( بزرگسال و کودک) و داستان کوتاه(بزرگسال و کودک) صورت می گیرد و زمان ارسال آثار حداکثر تا تاریخ 15 مهرماه 1392 و و مراسم اختتامیه و معرفی برگزیدگان جشنواره ، بهمن ماه 1392 در نظر گرفته شده است.
بر این اساس جوایز این دوره از جشنواره در بخش رمان بزرگسال برای اثر برگزیده، برتر و تقدیری به ترتیب 100 میلیون ریال، 70 میلیون ریال و 50 میلیون ریال درنظر گرفته شده است و در بخش رمان نوجوان نیز به ترتیب به اثر برگزیده، برتر و تقدیری 50، 40و 30 میلیون ریال تعلق خواهد گرفت.
جوایز بخش داستان کوتاه بزرگسال و نوجوان 30 ، 20 و 10 میلیون ریال برای آثار برگزیده، برتر و تقدیری تعیین شده است.
همچنین علاقمندان به شرکت در این جشنواره برای کسب اطلاعات و ثبت نام می توانند به وبگاه اینترنتی مرکز محافل و جشنواره های حوزه هنری به آدرس www.artfest.ir مراجعه نمایند.
گفتنی است زنده یاد امیرحسین فردی دبیری هر 5 دوره گذشته این جشنواره را برعهده داشته است و انتشار فراخوان ششمین دوره این جشنواره حاکی از ادامه یافتن این رویداد ادبی به قوت گذشته می باشد.
24 اردیبهشت در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره):
یادواره ملی سرداران و 22 هزار شهید استانهای مازندران، گیلان و گلستان
اولین یادواره ملی سرداران و 22 هزار شهید استانهای گیلان، مازندران و گلستان بیست و چهارم اردیبهشت ماه با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) برگزار می شود.
اولین یادواره ملی سرداران و 22 هزار شهید استانهای گیلان، مازندران و گلستان بیست و چهارم اردیبهشت ماه با حضور خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، جانبازان و جمع کثیری از مردم ولایت مدار این سه استان در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) برگزار می شود .
این همایش ملی با هدف تجلیل و بزرگداشت 22 هزار شهید استان های گیلان، مازندران وگلستان و سه شهید شاخص این سه استان برگزار می شود.
شایان ذکر است در این یادواره از استان گیلان سردار شهید حسین املاکی جانشین لشگر 16قدس، از استان مازندران سردار شهید محمدحسن قاسمی طوسی جانشین لشگر ویژه 25کربلا، از استان گلستان سردار شهید محمد رضا عسگری معاون فرماندهی لشگر ویژه 25کربلا به صورت ویژه قدر دانی به عمل خواهد آمد .
گفتنی است، یادواره ملی شهدای خطه شمال کشور که تحت عنوان «سرو قامتان» می باشد برای نخستین بار در تهران برگزار خواهد شد.
آن وقتى که ما حرف حساب خودمان را بلد نباشیم، ندانیم، یا بلد نباشیم بگوئیم و طرح کنیم، یا پاى آن حرف نایستیم، یا وسط راه با وسوسههاى شیطانى یا وسوسههاى نفس یا تنبلىها پا سست کنیم، مجاهدت به جائى نخواهد رسید؛ معلوم است. بحث بر سر آنجائى است که: «لینصرنّ اللّه من ینصره». دیگر از این تأکید، بالاتر نمیشود. اگر نصرت خدا بکنیم - نصرت خدا با فکر کردن، اندوختن اندیشههاى ناب، مطرح کردن درست آن در عالم، پاى آن ایستادن، تدبیر براى پیشبرد آن به کار بردن، در مقابل خطرات آن سینه سپر کردن - «لینصرنّ اللّه»؛ خداى متعال حتماً و قطعاً نصرتخواهد کرد. معناى «لینصرنّ» این است؛ یعنى خدا حتماً و قطعاً نصرت میکند. «و من اصدق من اللّه قیلا»؛ از خدا راستگوتر کیست؟
1 - طلایه داران ظهور
yaranemammahdi.blogfa.com
2 - پایگاه اینترنتی یا زهرا(س)
yazahra.iran.sc
3 - سفرنامه عشق
fav90.blogfa.com
4 - نقطه ی وصل
yaransaleh.blogfa.com
5 - تجلی غدیر
dinbartar.mihanblog.com
6 - حکمت مطهر
hekmatmotahar91.blogfa.com
7- اهل قلم
ahleghalam.blog.ir
8 - تبسم آفتاب
http://goalzahra.blogfa.com/
9 - امام حسن مجتبی (ع)
سرتیپ خلبان شهید «جواد فکوری» خلبانی ورزیده و کاردان بود که شجاعت کم نظیر او الگوی بسیار خوبی برای خلبانان جوان بود؛ تدابیر او در انهدام پالایشگاه های دشمن موجب قطع تولید سوخت تانک و هواپیما و روغن های مورد نیاز ماشین جنگی صدام شد.
سرتیپ خلبان شهید «جواد فکوری» در سال 1317 در شهرستان تبریز دیده به جهان گشود و دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی و متوسطه تا دریافت دیپلم را در همان زادگاهش سپری کرد.
در سال 1337 وارد دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش شد و پس از گذشت یک سال به تقاضای شخصی و پس از طی آزمون و آزمایشات بدنی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی روی آورد.
زمان: ۲۱ دى ۱۳۶۶/۲۰ جمادى الاول ۱۴۰۸
مکان: تهران، جماران
موضوع: ولایت مطلقه فقیه
مخاطب: خامنه اى، سید على (رئیس جمهور و امام جمعه تهران)
نامه آیت الله خامنهای به امام خمینی: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینى- مدظله العالى پس از عرض سلام و ارادت، مرقوم مبارک در پاسخ به معروضه اینجانب را استماع و زیارت کردم و از ارشادات آن حضرت که مانند همیشه ترسیم کننده خط روشن اسلام است متشکرم. نکته اى که بیان آن را لازم مى دانم آن است که بر مبناى فقهىِ حضرتعالى که اینجانب سالها پیش آن را از حضرتعالى آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشى کرده ام، موارد و احکام مرقوم در نامه حضرتعالى جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه هاى نماز جمعه چیزى است که در صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد. امید است سالهاى متمادى این ملت عزیز و فداکار و مسئولان آن و همه امت بزرگ اسلام از فکر بیدار و روشن و رهبرى بى بدیل جنابعالى بهرهمند گردند و خداوند عمر شریف شما را تا حضور ولى عصرارواحنا فداه مستدام بدارد.
سید على خامنه اى .
۶۶/۱۰/۲۱
نامه امام خمینی به آیتالله خامنهای:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقاى خامنه اى، رئیس محترم جمهورى اسلامى- دامت افاضاته مرقوم شریف جنابعالى واصل و موجب خرسندى گردید.
اینجانب که از سالهاى قبل از انقلاب با جنابعالى ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمداللَّه تعالى تاکنون باقى است، جنابعالى را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مى دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبدارى مى کنید، مى دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى مى دهید.
مع الأسف جمهورى اسلامى و سران محترم آن به جرم اسلام خواهى و بسط عدالت اسلامى در جهان مورد تاخت و تاز تبلیغاتى جهانخواران شده اند و مثلًا اگر بگویند آفتاب روشن است، فردا تبلیغات جهانى به شرح و تفصیل و توجیه و تحلیل پرداخته و جمهورى اسلامى و یاران آن را به طورى محکوم مى کنند و چون آشنا به فقه اسلامى و به ملت فداکار اسلام و ایمان راسخ آنان نیستند، بسیارى از اوقات تبلیغات آنان به نفع جمهورى اسلامى تمام مى شود.
و البته ما متوقع نیستیم که با قیامى که بر پایه اسلام عزیز نمودیم و «نه» به شرق و غرب و عمال آنان گفته ایم، آنان به ما و شماها و به ملت عزیز جان بر کف ما بارک اللَّه بگویند. و خوشبختانه اخیراً در همین موضوع حدود ولایت فقیه نویسندگان و گویندگان متعهد و آگاه به مسایل اسلامى، مسئله را در مجالس و روزنامه ها تا آنجا که دیدم مورد بحث قرار داده که من از تمامى آنان تشکر مى کنم و امید است ائمه محترم جمعه و بویژه امثال جنابعالى که در بیان مسائل دست توانا دارید، مسئله را تعقیب و در خطبه هاى نماز جمعه اذهان ناآگاهان را روشن و زبان دشمنان اسلام را قطع فرمایید.
و جنابعالى و ملت بزرگوار خواهند دید که در اطراف همین نامه چه شیطنتها و تحلیلها در رسانه هاى گروهى مخالفین اسلام و همدستان آنان خواهد صورت گرفت. در خاتمه سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند خواستار و امید است امثال جنابعالى در مقاصد عالیه خود پیروز و سربلند گردید. والسلام علیکم و رحمة اللَّه.
۲۱ دى ماه ۶۶
روح اللَّه الموسوى الخمینى
(صحیفه نور، ج ۲۰، ص۴۵۵و ۴۵۶)
شهید آیتالله دستغیب
«اگر کسی اشکال کند چنانکه اشکال هم کردهاند و گفتهاند که بلی، مثل امام خمینی کجا دیگر پیدا میشود در دورههای قبل نبوده ایشان نابغه بوده است و بعد از این هم دیگر مثل ایشان پیدا نخواهد شد. ممکن است یک فقیهی بعد از ایشان بیاید و چطور و چطور بشود، آنوقت ما دچار دیکتاتوری روحانیت خواهیم شد. تمام اینها شبهههای واهی است البته بدانید و میدانید، جسارت نکنم، تذکر است هرگاه اکثر خلق حاضر شدند به اطاعت از ولی امر و فقیه عادل، والله خدایتعالی مثل خمینی و بهتر از او برایشان پیدا خواهد کرد «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»... این حرف شیطانی است که پس از آیتالله خمینی چکار خواهیم کرد، همان کسی که آقای خمینی را بهوجود آورد، بعد از ایشان بهتر از او یا مثل ایشان را در رأس مسلمین قرار خواهد داد. مسلمانان را حیران نمیگذارد ولی شرطش حاضر بودن مسلمین مثل حالا هست. مادامی که خلق حاضرند اطاعت کنند از ولی امر، خدا ولی امر را برایشان مستقر خواهد داشت. این اولاً، و ثانیاً بر فرض بگوییم نعوذ باللّه فقیهی که بعد میآید ممکن است منحرف شود و ممکن است دیکتاتوری کند، ممکن است حب ریاست داشته باشد، ممکن است فساد داشته باشد، اولاً این احتمال در ریاست جمهوری هم هست. هر مقامی را که شما فرماندهی کل قوا به او بدهید بلکه در او صد برابر است. چطور اگر بگویند فرماندهی کل قوا برای ریاست جمهور باشد، هیچکس هیچ حرفی نمیزند؟ در حالی که صد برابر احتمال است که فساد کند و دیگر اینکه ممکن است در همین قانون قید شود که هرگاه آن فقیهی که رهبر شده اگر انحرافی در او پیدا شد، از همان مجرایی که تثبیت شده از همان مجرا منعزل میگردد.
درباره «غم بی تسلّی» ارتحال روح خدا خمینی چه میتوان گفت و شنید؟! اگر نبود کلام الهی که «محمد ـ صلواتالله و سلامه علیه ـ نیست جز پیامبر خدا، آیا اگر بمیرد یا کشته شود به جاهلیت پیشینیان خویش باز میگردید؟»، حق بود تن و جان به طوفان ناامیدی بسپاریم. اما کلام خدا دلداریمان میداد که این غمهای بزرگ، ابتلا و امتحان است برای آزمودن و ممتاز ساختن صابران و صادقان از منافقان متزلزل. ما ماندیم و داغی سنگین؛ «هیچکس نتوانست این جرعة درد را، خاموش فرو برد... مصیبت فقدان امام، به همان بزرگی امام بود و جز خدا و اولیایش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهای بزرگ بیتاب میشوند، آنجا که انسانهای بزرگ دست و پا گم میکنند، آنجا که صحنه از بیقراری میلیونها انسان پر است، کدام زبان و قلم است که بتواند نمایشگر و صحنهپرداز گردد... زمان، یگانه خود را از دست داد و زمین، گوهری یکدانه را در خود گرفت...».
(پیام رهبر انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال امام، 10 خرداد 1368)
* روز عاشورا به دنیا آمد
بحث سر نامگذاری بچه بود؛ اعضای خانواده هر کدام اسمی را پیشنها دادند، حاج جواد سرش را انداخت پایین تا کسی اشکهایش را نبیند و گفت: «به جز حسین چه اسمی میشه گذاشت، اسم دیگری برازنده این روز و این بچه نیست؛ آخر امروز عاشوراست، روز آقام حسینه».
حاج جواد بعد از خواند اذان در گوش بچه و نامیدن او؛ پسرش را به سبنهاش چسباند و آهسته تو گوشش گفت: «حسینم، میخوام نوکر خوبی برای حسین زهرا(س) باشی، باباجون میخوام پیش سیدالشهدا(ع) روسفیدم کنی».
شهید عباس کریمی
تمام اسباب و اثاثیه منزل یک فرمانده
اواسط اردیبهشت 1362 لشکر 27 از دوکوهه به غرب کشور عزیمت کرد و در منطقهای به نام قلاجه؛ حدفاصل اسلامآباد غرب و ایلام مستقر شد.
«محمد جوانبخت» از مسئولان واحد اطلاعات عملیات لشکر 27 میگوید: «اردیبهشت سال 1362 بود. عده زیادی از بچههای واحد اطلاعات عملیات لشکر 27 محمد رسولالله (ص) راهی پادگان دوکوهه شدند تا بار و بنهشان را به سرپل ذهاب منتقل کنند. ما 15 اردیبهشت حرکت کردیم. من بودم و مجید زادبود و سعید قاسمی و محمد مرادی؛ که گروه پیشتاز بودیم. یک راست از تهران به سرپل رفتیم. وسایل و بچهها را سه کامیون و چند تویوتا و یک اتوبوس آوردند. بچههای قدیمی را در پادگان ابوذر دیدیم و آنها را در جریان مأموریت جدیدمان قرار دادیم. با هماهنگی آنها مدرسهای را ـ که در گوشه شهر واقع بود ـ به عنوان قرارگاه گرفتیم. بلافاصله به خط مقدم رفتیم و جبهه دشمن را در قصرشیرین بررسی کردیم.
عملیات عظیم بیت المقدس از مهم ترین عملیات های دوران دفاع مقدس است که در آن شاهکار بزرگی همچون آزادی شهر استراتژیک خرمشهر به وقوع پیوست و خاطرات زیادی در خود نهفته دارد. این خاطره نیز نمونه از آن دست میباشد.
میدان مین را رد کرده بودیم و مرحله سوم عملیات شروع شده بود. ما سلاح مدرنی در اختیار نداشتیم. جنگیدن با تیربار ژ3 مشکل بود، یک بار که شلیک میکردی لوله اش سرخ می شد و باید صبر می کردی، فشنگ را در بیاوری و بعد یک بار شلیک کنی.
آن شب دمار من و رضا قهقاهی و ناصر که از همراهانم بودند در آمده بود. رضا گفت: ناصر چه کار کنیم؟ نمی شه اینطوری!
گفتم: اگه بشه فکری به حال سرخ شدن لوله بکنیم، همه چیز حل می شه. فکری به نظرم رسیده بود.
گفتم:بجنب از داخل کوله من کمپوت ها را بیرون بیار! با عصبانیت داد زد: «کمپوت می خوای چه کار؟ توی این موقعیت شروع کردی دوباره؟ موقع خندیدنه الان؟»
گفتم:«نه نمی خندم، تو بیار بیرون کارت نباشه، بیار سریع همه را سوراخ کن!»
رضا و ناصر کمپوت ها را بیرون آوردند و همه را به سرعت سوراخ کردند و کنار گذاشتند. وقتی آب اولین کمپوت را روی لوله تیر بار خالی کردم تازه متوجه منظورم شده بودند.
بعد از هر بار شلیک آب یکی از کمپوت ها را روی لوله تیر بار می ریختیم تا سریع تر خنک شود!
راوی : ناصر مطیع پور