رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی
بسم الله الرحمن الرحیم
راه مقابله با جنگ نرم دشمن وابزارهای همچون ماهواره و رسانه های تبلیغاتی دشمن فقط و فقط تحلیل و روشنگری هدف های شوم این ابزار هاست .
ما باید از این ابزار های ارتباطی به نحو احسن استفاده کنیم برای ترویج دین مبین اسلام در سرتاسر جهان که وبلاگ یکی از این ابزار می باشد که میتوان به راحتی حرف اسلام را نشر داد .
هرکس در هرجایگاهی که هست رسالتی دارد که باید به آن رسالت عمل کند .
امام خامنه ای :
ای سید و مولای ما پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه اسلام تا آخرین نفس ایستاده ایم...

پیام های کوتاه
Weekly Saying
" And those who annoy the believing men and the believing women undeservedly, they indeed bear the guilt of slander and manifest sin."
(The Holy Quran, 33:58)

Cartoons new

terrorISM and zionISM

No war on Syria

Boycott Israel Campaign

Boycott Israel Campaign

authors
recent comments

۷۹ مطلب با موضوع «دفاع مقدس» ثبت شده است

کلیپ های مداحی برادر مجتبی رمضانی در دومین یادواره ستاره های بی مزار که خرداد ماه امسال در مسجد جامع الزهراء(س) خمینی شهر برگزار شد.

 

۱ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۲۲
goalzahra

شهید گمنامی که نامدار شد...

شهید حمید ادیبی از گمنامی تا.../پایان 24 سال چشم انتظاری

زمانی که شهید گمنام را در کرمان به خاک سپردند من در سفر حج بودم بعد از بازگشت از سفر، برادر زاده ام تعریف کرد که مادر شهید را که چند سالی است فوت کرده در خواب دیده و او در خواب بیان کرده که فرزندمان در این نزدیکی ها دفن است....

شهید حمید ادیبی در سال 67 ودر سن 20 سالگی در منطقه فاو به شهادت رسید از این شهید والا مقام فقط نامی به عنوان شهید مفقود الاثر بر جا ماند.

در اوایل سال جاری و در منطقه فاو پیکر مطهر شهیدی تفحص شد که به دلیل نبود آثار و نشانه ای از اینکه شهید متعلق به کجاست و نامش چیست، در زمره شهدای گمنام نام جای گرفت.
پنجم اردیبهشت ماه امسال بود، دانشگاه علوم پزشکی کرمان همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) میزبان یکی از شهدای دفاع مقدس شد، این شهید والامقام در آیینی با شکوه و با حضور قشرهای مختلف مردم شهید پرور کرمان، در محل پردیزه دانشگاه علوم پزشکی به خاک سپرده شد.
هنوز تقویم سال 1391 به پایان نرسیده است که این شهید گمنام به عنوان شهید \\\\\\\"حمید ادیبی\\\\\\\" نام می گیرد.
چگونه شهید گمنام نامدار شد؟
\\\\\\\"حسین ادیبی\\\\\\\" پدر شهید می گوید: زمانی که شهید گمنام را در کرمان به خاک سپردند من در سفر حج بودم بعد از بازگشت از سفر، برادر زاده ام تعریف کرد که مادر شهید را که چند سالی است فوت کرده در خواب دیده و او در خواب بیان کرده که فرزندمان در این نزدیکی ها دفن است.
پس از پرس و جو متوجه شدیم شهید گمنامی در دانشگاه علوم پزشکی به خاک سپرده شده است.
وقتی که برمزار شهید حضور یافتم متوجه شدم زمان، سن و مکان شهادت این شهید گمنام که بر سنگ مزارش حک شده بود با همه اطلاعاتی که در آن زمان فرزندم به شهادت رسیده، مطابقت دارد.
پس از آن به بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مراجعه کردم و آنها نیز ما را به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس معرفی کردند در آنجا بود از ما خواسته شد که برای مشخص شدن هویت شهید، آزمایش های ژنتیک از خود، خواهر و برادر شهید انجام دهیم.
بالاخره بعد از ماهها انتظار در 22 اسفندماه سال جاری مشخص شد که شهید گمنام همان شهید حمید ادیبی است.

شهید ادیبی رفتن به جبهه برایش تکلیف یود

پدر شهید ادیبی گفت: حمید در کلاس سوم راهنمایی مشغول به تحصیل بود که رفتن به جبهه را برای خود تکلیف دانست و برای حضور در جبهه بسیار اصرار می کرد.

حسین ادیبی افزود: در آن زمان فرزندم 15 سال بیشتر نداشت هرچه او را نصحیت می کردم که هنوز سن شما کم است و نمی توانید به جبهه بروید اما فرزندم بر رفتن به جبهه اصرار می کرد.

وی ادامه داد: سرانجام برای اینکه بتواند به جبهه برود و به دلیل سن کم با دستکاری کردن کپی شناسنامه و بالا بردن سن خود توانست به عنوان یک بسیجی در جبهه حضور یابد.

وی اضافه کرد: حمید بعد از گدراندن دوره آموزشی در پادگان شهید بهشتی کرمان به عنوان بسیجی به مدت دو سال در جبهه حضور یافت.

پدر شهید اظهار داشت: پس از دو سال حمید به کرمان برگشت و در رشته ریخته گری و تراشکاری فنی و حرفه ای ثبت نام کرد تا بتواند شغل و حرفه ای را برای خود انتخاب کند بعد از گذراندن این دوره ها، برای خدمت سربازی دعوت شد.

وی ادامه داد: در سال 65 سربازی خدمت می کرد که من خود نیز نزدیک به چهار تا پنج ماه همراه با فرزندم در جبهه حضور داشتم.

وی بیان کرد: در دوران سربازی دستش یک مرتبه ترکش خورد که پس از بهبودی باز دوباره به جبهه برگشت اما این بار نیز دستش در منطقه حادثه دید.

حسین ادیبی ادامه داد: این شهید ماه ها بعد از اتمام سربازی اش نیز به صورت داوطلب بسیجی در جبهه حضور داشت ومسئولیت دیده بانی و هدایت خط آتش نیروهای خودی رادر سنگر های کمین که نزدیک دشمن بعثی بوده را بر عهده داشته، تا اینکه در منطقه فاو و در تک دشمن به شهادت رسید و البته پس از عملیات فاو به ما اطلاع داده شد که فرزندمان شهید شده و پیکرش مفقود الجسد است که من و مادرش سال ها چشم انتظار آمدنش بودیم.

مزار فعلی شهید، محل رفت و آمد او در دوران کودکی و نوجوانی

پدر شهید گفت: با توجه به اینکه محل دفن شهیددر نزدیکی محل کارم بوده قرار دارداین مکان جای بازی دوران کودکی فرزندم می باشد شاید چندین مرتبه در این منطقه آمد و رفت کرده است.

پدر شهید گفت: 24 سال انتظار آمدنش را می کشیدم اما امروز خوشحال هستم و خداوند را شاکرم .ای کاش مادرش نیز امروز حضور داشت.

شهدا خالصانه به جبهه رفتند

مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان نیز در این رابطه گفت: شهدا خالصانه به جبهه رفتند و در راه خدا به شهادت رسیدند.

\\\\\\\" محمد رضا حسنی سعدی\\\\\\\" افزود: چه بسا خداوند مصلحت دانسته که بعضی از شهدا در زمانی که ما در بسیاری از امور غافل شده ایم، هویت آنها را مشخص کند، تا باز به خود برگردیم و معرفتمان بیشتر شود.

هویت دار شدن شهید پاسخ به شبهات

مدیر کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان کرمان گفت: زمانی که این شهید را دفن می کردیم، کسانی که به مقام شهید و شهادت اعتقادی ندارند، شبهاتی را ایجاد کردند.

سرهنگ\\\\\\\" محمد مهدی ابوالحسنی\\\\\\\" ادامه داد: برای پاسخگویی به این شبهات چندین نشست را در دانشگاه برگزار کردیم اما هویت دار شدن شهید پاسخ محکم و کوبنده ای بر همه آن شبهاتی است که ایجاد کرده بودند.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی کرمان، پس از اینکه هویت شهید گمنام این دانشگاه مشخص شد مسئولان استان از جمله مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان، مدیر کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان و رییس ستاد شاهد و ایثار گر دانشگاه علوم پزشکی کرمان و سایر مسئولان در منزل پدر این شهید بزرگوار حضور یافتند.

شهید \\\\\\\" حمید ادیبی\\\\\\\" اولین فرزند خانواده ادیبی است که در سال 1347 متولد شد و در سال 1367 و در سن 20 سالگی در منطقه فاو به شهادت رسید، پیکر این شهید والامقام در منطقه عملیاتی فاو در اوایل سال جاری به عنوان شهید گمنام تفحص شد، قرار است در آیین اولین سالروز خاکسپاری این شهید در دانشگاه علوم پزشکی کرمان در پنجم اردیبهشت ماه 92 برنامه های معنوی برگزار شود.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۴۷
goalzahra

  

 نوشته های رتبه اول کنکور سال ۶۴ ،ساعتی قبل از شهادت

لوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است . البرز با انتشار این متن در روزهای هفته دفاع مقدس امیدوار است ضمن گرامی داشت یاد این عزیزان تأملی هرچند کوتاه درباره هدف ، انگیزه و چرایی حضور این مردان خدا در عرصه در ذهن همگان شکل گیرد. متن این نوشته را با هم میخوانیم:

۱ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۰۱
goalzahra

گفتم: محمد خسته شدم می خوام برم. گفت: بخوای می تونی استعفاء بدی ! تو پاسداری، هرجا باشی از اسلام دفاع می کنی. دوباره گفت: اما اگه تو بخوای بری، منم برم، پس کی می مونه؟
این طوری شد که هردو به جبهه اعزام شدیم.

«شهید محمد فرومندی»

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۵۸
goalzahra

عنوان : نشانی برای هشت سال بعد
مکان : فکه
گرمای هوا کمتر شده بود. تابستان سپری گشته و روزهای اول مهر ماه سال 72، خنکای صبحگاهی دلچسبی داشت. رفتیم اطراف ارتفاع 112 کار کنیم. روزهایی همین قسمت از فکه، چه صحنه های خون و آتشی در بهار سال 62 در عملیات والفجر یک به خود دیده است.

محلی که در حین عملیات از آن به عنوان اورژانس استفاده می شد، و بقایای چند سنگر و آمبولانس منهدم شده در اطرافش پراکنده بودند، در سمت چپ، جاده روبه رویمان قرار داشت. خسته شدیم. کانال اصلی را هرچه بیل زدیم چیزی پیدا نکردیم. جای تاول دستهایمان می سوخت. کانال نفر رویی نظرم را جلب کرد و رفتم طرفش. هرچه را که به زبان می آمد، زمزمه می کردم. در حالی که چشمانم داخل کانال را می کاوید، سلانه سلانه قدم می زدم و جلو می رفت. غالباً داخل این کانال های فرعی بعید به نظر می رسید که چیزی باشد. از دور چیری نظرم را جلب کرد. رفتم به سمتش. ظاهراً باید کلاهخودی قرار گرفته بر روی یک نبشی آهنی باشد. چیزی عجیبی به نظر نمی رسید. حتماً نیروهایی که قبلا اینجا تفحص می کرده اند، این کلاه را که پوسیدگی و رنگ و رو رفتگی اش نشان می داد متعلق به هشت - نه سال پیش است، پیدا کرده و بر روی نبشی قرار داده اند.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۰۶
goalzahra

بسیجی خندید و لب های ترک خورده اش خونین شد. دست هایش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر، یک چیزهایی پیدا می شود. ما که نیامده ایم میهمانی! هر چه دادند، می خوریم. ندادند هم، لابد نیست که نمی دهند! اشک در چشمان حسن جمع شد. بیشتر از آن طاقت شنیدن نداشت. برگشت و به سرعت در طول کانال به راه افتاد. ...

 آنچه می خوانید خاطره ای از شهید حسن باقری جلسه اضطراری شهید باقری برای قطع شدن کمپوت رزمنده ها  در کتاب «مسافر» است که باز نویسی می کنیم.

...

حسن خودکارش را آهسته روی میز گذاشت و در حالی که در فکر فرو رفته بود، از جا بلند شد. علی یک قدم عقب برداشت. فکر نمی کرد حرفش حسن را تا این حد در فکر فرو ببرد.

-          حالا ما یک چیزی گفتیم برادر باقری! باور کنید خدای ناخواسته قصد بدگویی کسی را نداشتم.

حسن نزدیک آمد و رو به روی علی ایستاد. علی، عمق ناراحتی را در چشمان فرمانده قرارگاه به خوبی می دید.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۱۴
goalzahra


مادر شهید شیرودی

تنها خواسته‌ای که‌ مادر شهید شیرودی از حضرت آقا داشت

 خواهر شهید «علی اکبر شیرودی» از پدر و مادرش به عنوان اسوه صبر و شکیبایی یاد می‌کند و می‌گوید: پدر و مادرم علاقه زیادی به علی‌اکبر داشتند؛ من فکر نمی‌کردم در غم شهادتش آنها این قدر صبوری کنند.

در جنگ کردستان برادرم به خاطر مشغله کاری چند ماه نتوانست به مرخصی بیاید. بعد از چند ماه که آمد، مادرم مانند پروانه دور علی‌اکبر چرخید و بی‌هوش شد. من آن لحظه فکر می‌کردم اگر برادرم شهید شود، برای مادرم چه اتفاقی خواهد افتاد. اما دیدم صبوری‌های مادرم را. زانوی غم بغل نگرفت، بی‌تابی نکرد، بلکه 40 روز بعد از شهادت علی‌اکبر وارد فضای اجتماع شد و در شاخه‌های کمک‌رسانی به جبهه حضور فعال داشت. در آن ایام به دیدار خانواده شهدا و جانبازان می‌رفت تا به آنها روحیه بدهد و خودش نیز در کنار آنها روحیه بگیرد.

۱ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۳۱
goalzahra
نامه شهید آوینی با امام خامنه ایReviewed by مدیر on Oct 21Rating:

شهید آوینی در خطاب به مقام معظم رهبری: بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۱۲
goalzahra

ساعت ۸:۳۰ صبح آقا زنگ زدند و پرسیدند شما نرفتید مراسم تشییع؟ گفتیم، داریم می‌رویم؛ فرمودند: مراسم تشییع در حوزه‌ هنری است؟ گفتیم: بله. فرمودند: من دلم گرفته، دلم غم دارد؛ می‌خواهم بیایم تشییع پیکر پاک شهید آوینی.

شهید سید مرتضی آوینی

به گزارش دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به بازنشر خاطراتی از حضور رهبر معظم انقلاب در مراسم تشییع شهید آوینی پرداخت که در ادامه می‌آید:

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۱۰
goalzahra

بسم الله الرحمن الرحیم

من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا

امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزگار، سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید...

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۴
goalzahra

کردستان بودیم، منطقه عملیاتی کربلای 10، زمین از برف سفید پوش شده بود و هوا سرد.

داخل چادر زندگی می کردیم و چادر ها برای در امان ماندن از دید دشمن (کوموله و دمکرات، عراقی ها، مزدوران محلی) در شکاف و دامنه های ارتفاعات زده شده بود، روی چادر ها چند لایه پلاستیک کشیده بودیم تا هم از گزند سرما در امان باشیم و هم آب باران و برف به داخل چادر نفوذ نکند، کف چادر هم چند لایه پلاسیتک کشیده بودیم تا هم پایمان یخ نزند و هم آب باران از زیر آن عبور کند، بعضی شب ها به خوبی عبور آب را زیر پا هامون احساس می کردیم. کار به جایی رسید که شیب داخل چادر رو به سمت وسط چادر درست کردیم طوری که یه جوی کوچک از وسط چادر می گذشت، چراغ والر رو روشن می کردیم و کنار جوی داخل چادر می نشستیم و دلمون رو روانه زاینده رود اصفهان می کردیم.


۱ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۰۵
goalzahra

امیر سرتیپ غلامحسین دربندی گفت: در عصر حاضر اگر در بین تمامی افرادی که ادعای ولایت‌مداری دارند، جستجو کنیم، شهید صیاد مطیع‌ترین سرباز ولایت‌مدار هم در عمل و هم در بیان است.

شهید صیاد مطیع‌ترین سرباز ولایت‌مدار در عمل و بیان است

با بیان چند مصداق بارز در بعد ولایت‌مداری شهید صیاد شیرازی افزود: از برجسته‌ترین این مصادیق‌ می‌توان به این مطلب اشاره کرد که نوع اطاعت او از ولی‌ امر مسلمین اطاعت محض بود. به این معنی که در اجرای فرمایشات امام و مقام معظم رهبری، از هیچ خدمتی دریغ نکرد و هیچ تردیدی در انجام کارها به دلش راه نداد.

وی ادامه داد: همین ویژگی باعث شد که از طرف حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری مورد تأیید و تعریف قرار بگیرد. قطعا واژه‌هایی که از سوی امام راحل و مقام معظم رهبری در وصف شهید صیاد به کار رفت، اغراق نیستند

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۳۶
goalzahra

یکی از برادران «شهید سید مرتضی آوینی» دیربازی است که در آمریکا سکونت دارد. آنچه در ادامه می‌آید، خلاصه یکی از نامه‌های مرتضی به این برادر است.


نامه آوینی به برادرش در آمریکا

«برادر!

دلم می‌خواست امروز که ایران، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد (ص) و این نشانه‌ خدا بر زمین، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد (ص) فریاد برآورد که «و اعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمتکده‌ زمین بتوان نقبی به سوی نور زد که ابعاد آنچه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست، همان‌گونه که بر کوه سینا و ایمان آوردم.

و برادر! زمان گم شد و مکان و کویر بود و آنکه دعوت به حق می‌کرد محمد (ص) بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود. با همان عشقی که اباذر با محمد (ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد (ص) را.

۱ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۳۴
goalzahra

حجاب و پوشش در قاموس شهدا

شهدا در وصیت نامه های خود توجه ویژه ای به والدین و خانواده خود داشته اند و پس از طلب حلالیت، خانواده را به رعایت حجاب و انجام وظایف دینی و حفظ آنها سفارش می کرده اند.

در تحقیقی که بر روی این وصایا صورت گرفته، بیش از 46 درصد توصیه ها خانوادگی و از موارد فوق بوده است.

بیشتر شهدا از حجاب به عنوان لباس رزم یاد کرده اند و حفظ آن از سوی زنان و دختران جامعه را مایه افتخار و عامل خشم دشمن و خوشحالی دوستان دانسته اند.

مرور خاطرات و زندگینامه این ملکوتیان عرش نشین اهمیت پوشش و حجاب را در نظرگاه آنها برای ما بیشتر می نمایاند.

چند خاطره زیر نمونه ای از آن است:

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۰
goalzahra

سایت شهدا ایرانی

40 مناجات در وصیت نامه شهدا

1- شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336:

«خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن  که برای تو برود.»

2- شهید دکتر مصطفی چمران متولد سال 1311محل تولد تهران محل شهادت دهلاویه سال‌1360:

«بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ خود راعاشقانه می‌پرستم. آرزو داشتم که شمع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد.»

3- شهید مجتبی رسول زاده، محل تولد: تهران، مکان شهادت: خرمشهر به سال 1361:

«خدایا اگر می‌دانی که عاشقت شده‌ام، مرا به سوی خود فراخوان والا مرا رشد بده و توفیق تکامل الی‌الله نصیبم کن تا لایق شهادت گردم.»

 

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۰۶
goalzahra

سال‌های اسارت، با تمام خاطرات تلخ و شیرینش تمام می‌شود و زندگی جدیدی برای هر یک از آزادگان، در ایران شروع می‌شود. در این میان، گاه خاطره‌ای در ذهن نقش می‌بندد که فراموش نشدنی است. خاطره‌ی آقای «نائینی» از این دسته است.

پانزده سالم بود که در عملیات حضرت زین العابدین(ع) اسیر شدم. در سال‌های اسارت بیش‌تر وقت‌ها نگهبانی پنجره با من بود؛ به این صورت که کنار پنجره‌ی آسایشگاهمان می‌نشستم و رفت و آمد نگهبان‌ها را به بچه‌ها اطلاع می‌دادم. بعضی وقت‌ها هم با حسرت به آسمانی که پشت میله‌های پنجره بود، نگاه می‌کردم و با دست روی زانویم می‌زدم، آهی می‌کشیدم و می‌گفتم: «ای فلک!»

بالاخره سال‌های اسارت تمام شد و پس از هشت سال به ایران برگشتیم، اما این عادت کنار پنجره نشستن، هم‌چنان با من بود.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۱۴
goalzahra

خدایا به تو شکایت می کنم از کسانی که خود را مسلمان تصور می کنند در حالیکه ذره ای از ثواب و

پاداش وعده داده شده تو را باور ندارند.

خدایا شکایت می کنم از کسانی که قرآن ، کتاب پاک تو را می خوانند اما به گفته هایش اعتماد نمی

کنند. قرآن تو را تلاوت می کنند اما حق و باطل را جدا نمی کنند. قرآن را می شنوند لکن به جان گوش

نمی کنند و آیات قرآن را نازل می فروشند.

دانشجوی شهید هادی خوشنویس

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۱۳
goalzahra
روزی نام او را در لیست دانش‌آموزان بی‌بضاعت نوشته بودند. داییِ عباس، که ناظم همان مدرسه بود، از این مسأله خیلی ناراحت شد و به منزل ما آمد از ما خواست تا به ظاهر و لباس عباس بیشتر رسیدگی کنیم تا آبروی خانواده حفظ شود.

شهید "عباس بابایی" در ۱۴ آذر ۱۳۲۹ در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در شهر قزوین متولد شد و دوره ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و متوسطه را در دبیرستان «نظام وفا» در قزوین گذراند.

در سال 1348، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد.

پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی خلبانی، جهت تکمیل دوره، به کشور آمریکا اعزام شد و دوره آموزشی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند.

شهید بابایی پس از بازگشت به ایران، در سال 1351، با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت درآمد.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۴۵
goalzahra
اولین شهید
شهیدِ اولین روز فروردین +تصاویر
روز چهارشنبه ، اول فروردین، على لباس کماندویى بر تن کرده بود، با همرزمان و فرماندهان خویش خداحافظى نمود و برای اجرای عملیات استشهادی علیه دشمن، عازم منطقه ی جنگی در جنوب شد .

علی منیف اشمر، به سال 1355 در کویت متولد شد. پدرش «مُنیف اشمر» از اهالی روستاى «العُدیسه» در جنوب لبنان بود که به قصد زندگى و اشتغال، در کویت سکونت داشت. 
علی، یازده - دوازده سال بیش‏تر نداشت به «کشافه المهدى (عج)»(جمعیت جوانان و نوجوانان فعال در مقاومت اسلامی) پیوست و نامش در گردانِ «ثامن الحجج (ع)» ثبت گردید. سیزده ساله بود که رسما به مقاومت اسلامی لبنان ملحق شد و علیه اشغالگران صهیونیست، سلاح به دست گرفت.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۰۵
goalzahra

شهید املاکی

سالهای اول جنگ بود ،عبدالله رمضان زاده از بستگان من بیمار شده بود و در منزل بستری بود،منزل ما وشهید بزرگوار املاکی و آقا عبدالله در یک ضلع مثلث همسایه بودیم ، شب به اتفاق خانواده به عیادتش رفتیم ،کمی بعد از ما شهید بزرگوار املاکی به عیادت آقا عبدالله آمد و همه ما از دیدنش خوشحال شدیم و پس از احوالپرسی شهید املاکی به ساعتش نگاه کرد و گفت امشب ساعت 9 سراسر ایران بانک الله اکبر است ودر آن موقع ندای تکبیر از مسجد محل بلند شد ،شهید املاکی جستی زد وبیرون اتاق رفت و روی تلار(خانه مرحوم بابا بزرگ  محمدرضا صفرپناه) روبه قبله بلند شروع به تکبیر گفتن کرد و ما هم اول خجالت کشیدیم و بعد با او همنوا شدیم طولی نکشید همسایه ها حیات و همه خانه تلار را پر کردن و ندای تکبیر پیر و جوان ، مرد وزن تمام محل و حتی روستاهای همجوار را فرا گرفت .آری صدای این مرد بزرگ باعث شد آن شب بیشتر مردم روستای کولاک محله یک صدا ذکر خدا بگویند وبه عیادت آقا عبدالله بیایند و با هم احوالپرسی نمایند و با این شهید بزرگوار دیداری تازه وماندگاری بنمایند. آن شب همه مردم روستای کولاک محله با توجه به فصل کار و خستگی ،شاد وخندان و شارژ روحی شدن و به منزل رفتند به برکت سرلشکر شهید حسین املاکی . شهید املاکی غروب آن روزاز جبهه آمده بود و فردایش به جبهه بازگشت ،  آمدنش برای ما برکت زیادی ***داشت. یادش گرامی باد  

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۳۴
goalzahra