رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

رسالت انقلابی
بسم الله الرحمن الرحیم
راه مقابله با جنگ نرم دشمن وابزارهای همچون ماهواره و رسانه های تبلیغاتی دشمن فقط و فقط تحلیل و روشنگری هدف های شوم این ابزار هاست .
ما باید از این ابزار های ارتباطی به نحو احسن استفاده کنیم برای ترویج دین مبین اسلام در سرتاسر جهان که وبلاگ یکی از این ابزار می باشد که میتوان به راحتی حرف اسلام را نشر داد .
هرکس در هرجایگاهی که هست رسالتی دارد که باید به آن رسالت عمل کند .
امام خامنه ای :
ای سید و مولای ما پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه اسلام تا آخرین نفس ایستاده ایم...

پیام های کوتاه
Weekly Saying
" And those who annoy the believing men and the believing women undeservedly, they indeed bear the guilt of slander and manifest sin."
(The Holy Quran, 33:58)

Cartoons new

terrorISM and zionISM

No war on Syria

Boycott Israel Campaign

Boycott Israel Campaign

authors
recent comments

۷۹ مطلب با موضوع «دفاع مقدس» ثبت شده است

روایتی از حضور رهبر انقلاب در منطقه آغشته به آلودگی شیمیایی+عکس

به ارتفاعات رسیدیم، همین‌ که از ماشین آمدیم پایین، یک هلی‌کوپتر که می‌خواست در آن منطقه به زمین بنشیند توجهمان را جلب کرد. با خودمان گفتیم در این شرایط ناامن آسمان، چه کسی با هلی‌کوپتر به این‌جا آمده؟ دیدیم یک برادر جانباز با دو عصا در زیر بغل از هلی‌کوپتر پیاده شد و پس از او یک نفر با لباس سپاه آمد که متوجه شدیم آیت‌الله خامنه‌ای است.

خبرگزاری فارس: روایتی از حضور رهبر انقلاب در منطقه آغشته به آلودگی شیمیایی+عکس
۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۹
goalzahra

جانباز شهید محمدتقی طاهرزادهطلوع:

جانباز شهید محمدتقی طاهرزاده در شهریور ۱۳۴۹ در شهر اصفهان چشم بر این دنیای خاکی گشود؛ از هفت سالگی کار کرد، تا سوم راهنمایی درس خواند و در هفده سالگی یعنی در اسنفد ۱۳۶۶ به جبهه رفت.

کما:

در تیرماه ۱۳۶۷ در شلمچه دچار موج‌گرفتگی شد و حدود یک ماه بعد به عالم بی‌هوشی رفت. دوران بی‌هوشی این جانباز، ۱۸ سال به طول انجامید. در طول این مدت آنچه بر شگفتی این واقعه می‌افزود، پرستاری عاشقانه پدر وی بود.در این ۱۸ سال که محمدتقی‌ بر روی تخت خوابیده بود، با همان دو چشم نافذش همه تنهایی‌های پدر و مادر را پر می‌کرد.

۱ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۲۲:۳۴
goalzahra

نرم افزار هنر ولایی مجموعه از مقالات سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی است که به همت حوزه هنری استان تهران و همکاری خبرگزاری فارس تهیه و تولید شده است.

در این برنامه تعدادی از مقالات سید مرتضی آوینی قرار داده شده تا کاربران بتوانند ضمن خواندن این مقالات از آنها چاپ هم بگیرند .

دانلود نرم افزار هنر ولایی

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۲
goalzahra

داخل معراج‌الشهدا نشسته‌ایم .چند لحظه قبل صحنه‌ای دیدم که دلم را آتش زده: سعی کرده‌اند حجم جنازه‌ی شهدا به یک اندازه باشد، ولی آن گوشه‌ی سمت راست را که نگاه کنی، یک شهید می‌بینی که از همه کوچک‌تر است؛ خیلی کوچک‌تر.

نمی‌دانم اگر جنازه‌ی این شهید را شناسایی کنند، چه می‌شود. نمی‌دانم وقتی از دل آن تابوت بزرگ، جنازه‌ای با این قامت را بیرون بیاورند، مادر پیرش چه می‌کند.

شهید! شاید تو همان کسی باشی که قبل از آخرین اعزام، مادرت صندلی زیر پایش گذاشت تا قرآن را بالای سرت بگیرد؟ می‌دانی اگر مادرت تو را با این قامت ببیند، چه می‌کند؟ مطمئن باش این‌بار هم مثل آن موقع‌ها قربان قد و بالایت می‌رود، اما این‌دفعه با دیدن این صحنه، دل‌ها می‌سوزند و اشک‌ها میهمان چشم‌ها می‌شوند.

۱ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۴
goalzahra
برای برخی مطالب گذاشتن شرح، کاری عبث است چراکه اینقدر آن مطلب گویاست که هر شرحی ناقص خواهد بود.
 
 عکس اول را در آورد: این پسر اولم محسن است.
عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.
 
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد، دید شانه های امام (ره) دارد می لرزد..امام (ره) گریه اش گرفته بود..
 
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:
 
چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم…
۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۰
goalzahra

خون دادن برای خمینی زیباست اما…

نقدی بر توهمات روشنفکری درباره شهید آوینی

جمله سانسورشده از مرتضی آوینی + تصویر

جدال بر سر آنکه شهید آوینی که بود و تفکراتش به کدامین سو گرایش داشت، امروز تبدیل به دغدغه اصلی بعضی قلم‌به‌دستان شده است.

 این عده با نادیده گرفتن نحوه از دنیا رفتن سید شهیدان اهل قلم، ضمن استناد به حرف‌های در گوشی و یا با جرح و سانسور سخنان افراد منتسب به ایشان، چنان می‌نمایانند که گویی وی اصلاً شهید نشده است، صدها نوشته در راستای 

جذاب‌ترین بخش این قصه آنجاست که همین قلم‌به‌دستان روشنفکرنما، دوست دارند آوینی را مال خود کنند! دلیل این جماعت هم بخشی از رفتارهای وی در جوانی است.

رسوا کردن غرب‌زدگان سینما و مجیزگویان فرهنگ غربی ننوشته است و هرگز با شور عارفانه، عاشقانه‌های «روایت فتح» را نسروده است.

 استناد مضحک این عده به دوران جوانی و تحصیل وی است اما نه تمام این دوران! آوینی از زمانی که عرفان اسلامی و آموزه‌های دین را سرمشق ادامه زندگی قرار می‌دهد، به زیر تیغ سانسورچی‌های مثلاً روشنفکر می‌رود و تا زمانی که مین‌های فکه وسیله پرواز وی به‌سوی معبود و معشوق می‌شوند، این سانسور مجرمانه را ادامه می‌دهند.

در این بین عجیب نیست که سخنان و نوشته‌های آوینی درباره ولایت‌فقیه، دموکراسی غربی، رسانه‌های ظاهراً آزاد غربی، تمدن و فرهنگ سکولار، هجمه سینمائی‌های حامی هنر ضددینی به این شهید و بسیاری از موارد دیگر هم مشمول سانسور از سوی سانسورچی‌های روشنفکرنما شود.

 از سوی دیگر کم نیستند کسانی که نگرانی خود از فیلتر شدن سایت‌های صدای آمریکا و بی‌بی‌سی را پنهان نمی‌کنند. بهانه این عده چیزی است که «جریان آزاد اطلاعات» نامیده می‌شود اما ظاهراً این گردش آزاد، ربطی با جلوگیری از پخش شبکه‌های 

آیا اگر ابن‌سینا، ملاصدرا، رازی و یا بقیه دانشمندان مسلمان، دوره‌ای از عمر خویش را برای یاد گرفتن الفبا صرف کرده یا مدتی از زندگی خود را صرف خوابیدن کرده‌اند، ما نیز باید همه جنبه‌های زندگی آنها را به‌عنوان آنچه «شخصیت» آنها نامیده می‌شود، سرمشق خویش قرار دهیم؟

سیما در اروپا و آمریکا و کشورهای عربی ندارد. حذف شدن صفحه مبارزان بحرینی از فیس‌بوک یا حذف تویت‌های جنبش وال‌استریت از توئیتر هم د رهمین راستا قرار می‌گیرد.

جذاب‌ترین بخش این قصه آنجاست که همین قلم‌به‌دستان روشنفکرنما، دوست دارند آوینی را مال خود کنند! دلیل این جماعت هم بخشی از رفتارهای وی در جوانی است. عمل آنها اما به‌قدری مضحک است که آدمی را به خنده وامی‌دارد.

 آوینی کسی بود که پله‌های سلوک و معرفت را از طریق جستجو پیمود و بدیهی است که در چنین راهی، ممکن است اعمالی صورت بگیرد که چندان فرقی با رفتار روشنفکرنمایان نداشته باشد اما وقتی فطرت خداجوی این شهید، وی را به عرصه انقلاب، هست‌سال دفاع مقدس، رسواسازی غرب‌زدگان و دفاع از حریم ولی فقیه می‌آورد، فریاد بی‌می‌آید که شخصیت آوینی را تکه‌تکه کرده‌اند. هیچ اهمیتی هم ندارد که وی در آغاز انقلاب، همه سروده‌ها و نوشته‌هایش را سوزاند تا دیگر برای نفس خویش، هیچ ننویسد و جداشدنش از نفس، وی را مغضوب آن جماعت کرد.
 
اما منطق حاکم بر این ادعاها چیست؟ آیا اگر ابن‌سینا، ملاصدرا، رازی و یا بقیه دانشمندان مسلمان، دوره‌ای از عمر خویش را برای یاد گرفتن الفبا صرف کرده یا مدتی از زندگی خود را صرف خوابیدن کرده‌اند، ما نیز باید همه جنبه‌های زندگی آنها را به‌عنوان آنچه «شخصیت» آنها نامیده می‌شود، سرمشق خویش قرار دهیم؟ به‌راستی کدام عقل سلیم و انسان خردورزی با این استدلال پوچ، خام می‌شود؟

از سوی دیگر و همز‌مان با سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی، جمله‌ای منتسب به شهید آوینی برای چندمین بار در فضای مجازی منتشر شده است که خواندنش خالی از لطف نیست.

 

خون دادن برای امام خمینی
 
 
۱ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۴۲
goalzahra

آخرین مکالمه قبل ازپرواز :

عراقیها خاکریزراگرفته اند

دارندتیرخلاص میزنند

بایدفرکانس بیسیم راعوض کنم

سلام مارابه امام برسانید

بگوییداز ما راضی باشد

هرکاری ازدستمان برآمدکردیم

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۷
goalzahra

آنچه در ادامه می​خوانید بازخوانی بخشی از خاطرات سپهبد علی صیاد شیرازی از عملیات آزادسازی خرمشهر در کتاب «ناگفته​های جنگ» نوشته احمد دهقان است که سوره مهر آن را منتشر کرده.شهید صیاد شیرازی

«فقط مانده بود خونین‌شهر. از شمال تا منطقة طلاییه جلو رفته بودیم و در کوشک به جاده زید حسینیه رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود. جاده اهواز به خونین‌شهر هم کاملاً باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند. در اینجا، نقص ما وضعیت دشمن در خونین‌شهر بود. بین خونین‌شهر و شلمچه، دشمن مثل یک غده سرطانی هنوز وجود داشت. یکی از حوادث مهمی که رخ داد و من سعی می‌کنم این حادثه را خوب تشریح کنم، مرحله آخر عملیات ماست.

از عقب جبهه گزارش می‌شد که مردم با اینکه می‌دانند حدود پنج هزار کیلومتر آزاد شده و حدود پنج هزار نفر هم اسیر گرفته‌ایم، و عمده استان خوزستان آزاد شده، مرتب تکرار می‌کنند: «خونین‌شهر چه شد؟» یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین‌شهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونین‌شهر دست پیدا کنیم. می‌دانستیم اگر خونین‌شهر را نگیریم، دشمن همان طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرد، در محور ارتباطی خونین‌شهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت می‌کند و ما دیگر نمی‌توانیم به این سادگی به این هدف برسیم. چندین شور عملیاتی با فرماندهان و اعضای ستادمان انجام دادیم. قرارگاه کربلا اداره کنندة منطقه بود. نتیجه که نگرفته بودیم هیچ، مطالبی که فرماندهان از وضع یگان‌هایشان می‌گفتند، نمایان می‌ساخت که باید به سرعت نیروها را بازسازی کنیم. یعنی باید عملیات را متوقف می‌کردیم و می‌رفتیم بازسازی کنیم؛ چون توان و رمقی برای واحدها باقی نمانده بود. حتی یکی از فرماندهان ارتش می‌گفت: «ما آن قدر وضعمان خراب است که تفنگ‌هایمان تیراندازی نمی‌کند. چون سربازها نرسیده‌اند تفنگ‌هایشان را پاک کنند.» چون با تنفگ ژ3 کار می‌کردند و تفنگ ژ3 نگه‌داری می‌‌خواهد. اگر بعد از تیراندازی و مقداری کار پاک نشود، گیر می‌کند.»

۱ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۴
goalzahra


سیلی محکمی که حاج احمد به صورت کومله زد

چه مردهایی در جبهه غرب و شمال غرب کشور مقاومت کردند و هنوز قدمگاه‌ این مردان مرد، شهادت بر حماسه‌هایی می‌دهد که آفریدند و آرامش را به مردم منطقه بخشیدند. در سالروز دفع حملات تیپ 16 سپاه یکم عراق در محور مرزی مریوان ـ پنجوین توسط رزمندگان اسلام در سال 1360، «گمشده‌ای در افق» مقاومت‌ «حاج احمد متوسلیان» در مقابل یک کومله را روایت می‌کند.


بعد از فتح مریوان، حاج احمد متوسلیان به اتفاق نیروهایش کار شناسایی و دستگیری افراد ضد انقلاب را در سطح شهر شروع کردند. در یکی از همان روزها که سوار بر جیپ داشتند از خیابان می‌گذشتند، حاج احمد با دست روی کتف راننده جیب زد و بدون اینکه به او نگاه کند پرسید: «این یارو کیه؟». همان طور که راننده از سرعت ماشین می‌کاست، به جایی که او اشاره کرده بود، نگاه انداخت.

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۱۵
goalzahra


وقتی افسر سبیل‌کلفت بعثی زن می‌شود

دوران اسارت در کنار همه سختی ها و مرارت های خود خاطرات شیرینی هم به دنبال داشت که به تمسخر گرفتن افسران عراقی توسط اسرا از جمله آن است. نمونه این خاطرات مطلب زیر می‌باشد:

عراقی‌ها، مافوق خودشان را «سیدی» خطاب می‌کردند. ما را هم مجبور می‌کردند که «سیدی» خطابشان کنیم. اگر چه این کلمه در ارتش عراق معادل کلمه «قربان» در ارتش ماست، با این حال اسرا به دلیل معنای آن ـ آقای من ـ از گفتن این لفظ به عراقی‌ها امتناع می‌کردند.

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۱۳
goalzahra

در یکی از روزهای اردیبهشت سال 1360 دکتر چمران برای دیدار با آقاسید و گروه فدائیان اسلام به مقر ما آمد. دکتر چمران تا آقا سید را دید، خواست دستهای او را ببوسد، اما سید مانع شد و ...

آن روز، آقاسید با دکتر چمران از هر دری سخن گفتند. آقاسید مجتبی انگار سنگ صبور خود را پیدا کرده و همین طور درد دل می کرد. به دکتر گفت: « خیلی ما را اذیت می کنند و چیزهایی رو که می خوایم و امکانات مورد نظرمون رو در اختیارمان نمی گذارند و کارشکنی می کنند. »
دکتر هم گفت: «من الان چند تا پست دارم، فرمانده ستاد مشترک هستم، نماینده امام در شورای عالی دفاع هستم، نماینده مجلس هستم؛ با این همه، فردا ممکنه بیان و منو بازخواست کنند که به چه عنوان بچه های مردم رو دور خودت جمع کردی و اونها را به کشتن دادی و می دهی؟ مهم اینه که در برخورد با این ناملایمات، مأیوس نشیم و روحیه معنوی مان را حفظ کنیم. تو اگر فکر کردی برای این جور مسائل پیش پا افتاده مادی در جبهه هستی، اشتباه فکر کردی.
او ادامه داد: وقتی هدف شهادت طلبی و سربلندی اسلام و قرآن است، تمام این سختی ها برایت سهل و آسان می شود.»
دکتر چمران ادامه داد: « مجتبی، اگر جندی شاپور دست من نبود، می اومدم تا تو فرمانده ام شوی. این را هم بدان مجتبی، اول من شهید می شم، بعد تو.»
همان هم شد و این کلام دکتر چمران به حقیقت پیوست.

منبع: \\\"آقا سید\\\" مجموعه خاطرات شهید سید مجتبی هاشمی، نشر شاهد 1391.

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۱۰
goalzahra

شاید اگر این ماجرا را از کس دیگری می شنیدم باور نمی کردم .حتی شاید مسخره می کردم.آنها را متهم به خرافه و...می کردم.اما با عنایت خدا و نظر لطف شهدای گمنام فرزند من دیگر هیچ مشکلی ندارد.......


به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام ، قرار بود در نزدیکی منزل ما پنج شهید گمنام را به خاک بسپارند. من، یکی از مخالفین دفن شهدا بودم! با اینکه به شهدا ارادت داشتم. اما حس می کردم منزل ما در کنار قبرستان قرار خواهد گرفت. درنتیجه ارزش مالی خود را از دست خواهد داد.

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۴۴
goalzahra

حاج‌جعفر نظری می‌گوید: خیلی وقت بود که توی منطقه عملیات محرم مشغول تفحص شهدا بودم؛ دیگر عشایر منطقه هم من را می‌شناختند و اگر پیکر شهیدی را می‌دیدند، خبرم می‌کردند.

به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام ، «حاج‌جعفر نظری» از جستجوگران نور در منطقه شرهانی است که حرف‌های خواندنی بسیاری از تفحص شهدا دارد.
یکی از خاطرات این رزمنده را در ادامه می‌خوانیم:
خیلی وقت بود که توی منطقه عملیات محرم مشغول تفحص شهدا بودم؛ دیگر عشایر منطقه هم من رو می‌شناختند و اگر پیکر شهیدی را می‌دیدند، خبرم می‌کردند؛ یک روز یکی از عشایر چوپان به نام «غلامی» با بنده تماس گرفت.
 

۱ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۴۲
goalzahra

مادر شهید مفقودالاثر «حمیدرضا مهرایی» می‌گوید: تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا با پول توجیبی‌اش برای من پارچه چادری خرید؛ چادر را سر کردم و پاره شده اما آن را هنوز هم یادگاری نگه داشته‌ام.

به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام ، وقتی که قرار بود برای «مادر» هدیه‌ای بگیرند، با خواهرها و برادرها پول‌هایشان را جمع می‌کردند و می‌خریدند، از یک شاخه گل و یک جعبه شیرینی گرفته تا لباس و ظرف و ظروف و هر چیزی که مادرشان لازم داشت. آن روزها هم گذشت، این بار مادر بود که با تمام وجودش، عزیزترین‌هایش را به پروردگارش هدیه داد. در سالروز ولادت حضرت زهرا(س) و بزرگداشت روز زن، به سراغ مادران شهدا می‌رویم که امروز با یادآوری خاطره‌ای از «هدیه‌ای که شهدا برای مادر می‌گرفتند» لبخندی بر لبانشان نشست.
* چادری که هنوز نگه داشتم
مادر شهید مفقود «حمیدرضا مهرایی» می‌گوید: قدیم‌ها که روز مادر نمی‌گرفتند؛ اوایل که این قضیه مطرح شده بود، بچه‌ها می‌گفتند «مامان، پول بده برایت صابون یا جوراب بخریم» یک بار در تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا برای من پارچه چادری خرید و آورد؛ به او گفتم «این چیه؟» گفت «هدیه روز مادر» گفتم «تو که پول نداشتی؟» گفت «پول تو جیبی‌هایم را جمع کردم برای چنین روزی» آن چادر پاره شد اما آن را یادگاری نگه داشتم؛ یکبار دیگر هم یک دست بشقاب چینی گل سرخ برای من خریده بود که من آن را برای جهیزیه دخترم دادم.
۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۴۰
goalzahra

آمرحوم قرنی، خدا رحمتش کند، اینجا بود به من گفت که مقابله بین، جنگ ما بین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم بود. با سه ساعت و نیم دستهای خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد. این غلبه، غلبه الهی بود، یعنی نظر خدا بود.

نچه می خوانید، دربرگیرنده اکثر دفعاتی است که بنیانگذار جمهوری اسلامی از شهید قرنی یادی کردند. همچنین گزید های از سخنان آن بزرگمرد در مذمت ترورهای ننگین گروه فرقان، به همراه پیام حضرت امام (ره) در مورد وقایع سنندج در اسفندماه 1357 ، سخنانی در جمع برخی فرماندهان ترابری ارتش و مواردی دیگر (که همه آ نها به نوعی ترسیم کننده فضای کشور، انقلاب نظام و ارتش در آن دوران نیز هستند) تقدیم حضورتان می شود.
ابراز تأسف حضرت امام از ترور سرلشکر قرنی یک روز پس از شهادت شهید قرنی؛ طی اطلاعیه ای که دفتر معظمٌ له منتشر کرد به خانواده معزز این شهید ابلاغ شد. متن اطلاعیه دفتر امام خمینی به این شرح است:

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۳۷
goalzahra

24 اردیبهشت در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره):

یادواره ملی سرداران و 22 هزار شهید استانهای مازندران، گیلان و گلستان

اولین یادواره ملی سرداران و 22 هزار شهید استانهای گیلان، مازندران و گلستان بیست و چهارم اردیبهشت ماه با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) برگزار می شود.

اولین یادواره ملی سرداران و 22 هزار شهید استانهای گیلان، مازندران و گلستان بیست و چهارم اردیبهشت ماه با حضور خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، جانبازان و جمع کثیری از مردم ولایت مدار این سه استان در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) برگزار می شود .
این همایش ملی با هدف تجلیل و بزرگداشت 22 هزار شهید استان های گیلان، مازندران وگلستان و سه شهید شاخص این سه استان برگزار می شود.
شایان ذکر است در این یادواره از استان گیلان سردار شهید حسین املاکی جانشین لشگر 16قدس، از استان مازندران سردار شهید محمدحسن قاسمی طوسی جانشین لشگر ویژه 25کربلا، از استان گلستان سردار شهید محمد رضا عسگری معاون فرماندهی لشگر ویژه 25کربلا به صورت ویژه قدر دانی به عمل خواهد آمد .
گفتنی است، یادواره ملی شهدای خطه شمال کشور که تحت عنوان «سرو قامتان» می باشد برای نخستین بار در تهران برگزار خواهد شد.

۰ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۲۷
goalzahra

سرتیپ خلبان شهید «جواد فکوری» خلبانی ورزیده و کاردان بود که شجاعت کم نظیر او الگوی بسیار خوبی برای خلبانان جوان بود؛ تدابیر او در انهدام پالایشگاه های دشمن موجب قطع تولید سوخت تانک و هواپیما و روغن های مورد نیاز ماشین جنگی صدام شد.

سرتیپ خلبان شهید «جواد فکوری» در سال 1317 در شهرستان تبریز دیده به جهان گشود و دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی و متوسطه تا دریافت دیپلم را در همان زادگاهش سپری کرد.

در سال 1337 وارد دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش شد و پس از گذشت یک سال به تقاضای شخصی و پس از طی آزمون و آزمایشات بدنی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی روی آورد.

۱ comments موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۰۰
goalzahra

ه مناسبت سالروز شهادت سردار شهید «حسین قجه‌ای»

پسری که مراد پدرش بود

* روز عاشورا به دنیا آمد

بحث سر نامگذاری بچه بود؛ اعضای خانواده هر کدام اسمی را پیشنها دادند، حاج جواد سرش را انداخت پایین تا کسی اشک‌هایش را نبیند و گفت: «به جز حسین چه اسمی میشه گذاشت، اسم دیگری برازنده این روز و این بچه نیست؛ آخر امروز عاشوراست، روز آقام حسینه».

حاج جواد بعد از خواند اذان در گوش بچه و نامیدن او؛ پسرش را به سبنه‌اش چسباند و آهسته تو گوشش گفت: «حسینم، می‌خوام نوکر خوبی برای حسین زهرا(س) باشی، باباجون می‌خوام پیش سیدالشهدا(ع) روسفیدم کنی».

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۰۳
goalzahra

شهید عباس کریمی

تمام اسباب و اثاثیه منزل یک فرمانده

 اواسط اردیبهشت 1362 لشکر 27 از دوکوهه به غرب کشور عزیمت کرد و در منطقه‌ای به نام قلاجه؛ حدفاصل اسلام‌آباد غرب و ایلام مستقر شد.

«محمد جوانبخت» از مسئولان واحد اطلاعات عملیات لشکر 27 می‌گوید: «اردیبهشت سال 1362 بود. عده زیادی از بچه‌های واحد اطلاعات عملیات لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) راهی پادگان دوکوهه شدند تا بار و بنه‌شان را به سرپل ذهاب منتقل کنند. ما 15 اردیبهشت حرکت کردیم. من بودم و مجید زادبود و سعید قاسمی و محمد مرادی؛ که گروه پیشتاز بودیم. یک راست از تهران به سرپل رفتیم. وسایل و بچه‌ها را سه کامیون و چند تویوتا و یک اتوبوس آوردند. بچه‌های قدیمی را در پادگان ابوذر دیدیم و آنها را در جریان مأموریت جدیدمان قرار دادیم. با هماهنگی آنها مدرسه‌ای را ـ که در گوشه شهر واقع بود ـ به عنوان قرارگاه گرفتیم. بلافاصله به خط مقدم رفتیم و جبهه دشمن را در قصرشیرین بررسی کردیم.

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۵۸
goalzahra

عملیات عظیم بیت المقدس از مهم ترین عملیات های دوران دفاع مقدس است که در آن شاهکار بزرگی همچون آزادی  شهر استراتژیک خرمشهر به وقوع پیوست و خاطرات زیادی در خود نهفته دارد. این خاطره نیز نمونه از آن دست می‌باشد.

میدان مین را رد کرده بودیم و مرحله سوم عملیات شروع شده بود. ما سلاح مدرنی در اختیار نداشتیم. جنگیدن با تیربار ژ3 مشکل بود، یک بار که شلیک می‌کردی لوله اش سرخ می شد و باید صبر می کردی، فشنگ را در بیاوری و بعد یک بار شلیک کنی.

آن شب دمار من و رضا قهقاهی و ناصر که از همراهانم بودند در آمده بود. رضا گفت: ناصر چه کار کنیم؟ نمی شه اینطوری!

گفتم: اگه بشه فکری به حال سرخ شدن لوله  بکنیم، همه چیز حل می شه. فکری به نظرم رسیده بود.

گفتم:بجنب از داخل کوله من کمپوت ها را بیرون بیار! با عصبانیت داد زد: «کمپوت می خوای چه کار؟ توی این موقعیت شروع کردی دوباره؟ موقع خندیدنه الان؟»

گفتم:«نه نمی خندم، تو بیار بیرون کارت نباشه، بیار سریع همه را سوراخ کن!»

رضا و ناصر کمپوت ها را بیرون آوردند و همه را به سرعت سوراخ کردند و کنار گذاشتند. وقتی آب اولین کمپوت را روی لوله تیر بار خالی کردم تازه متوجه منظورم شده بودند.

 

بعد از هر بار شلیک  آب یکی از کمپوت ها را روی لوله تیر بار می ریختیم تا سریع تر خنک شود!

راوی : ناصر مطیع پور

۰ comments موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۵۶
goalzahra